« حق بين »
گر آدم حق بيني ، چشم از همه كس بر بند
هر كس كه بحق دل بست،دل از ديگران بركَند
بر بند به حق پيوند ، هيچ اند ديگر مردم
محكم تـر از اين بربند ، با حق اثـر پيوند
خرسندي1 اين مردم، كـي بر تو اثـر بخشد
طاعت به بـرِ حق كن، تا آنكه شوي خرسند
دينـداري اين مردم ، داراي خطـر باشـد
در دين به حقيقت باش ، راه خطرت بربند
همراه همه مردم ، صد ياوه2 كه بـشنيدي
صد حرف نكو مي گو، تا رو به رهت آرند
فرياد از اين مردم ، جويـا نـشون بر حق
بر راه خـدا كورنـد ، در راه خطا پويند
شيطان صفتان يارنـد ، بر حق نـشدن جويا
هم فعل به شيطاننـد ،هم فعلي خود جويند
از مرحله شيطانـي ، بايد كه حذر كردن
تا هركه خدا جوي است، از حرف خدا گويند
مقياس بكن راهت، گر سـوي خـدا رفتي
افراد كه حق جويند ، در راه و در آن سويند
نيرنگ و دو رويي ها ،در حق صفتان نَـبْود
در راستي و صدقند ، يكرنگي و يك رويند
افراد دو رنگي رو ، پامال فنـا گردنـد
روز فزع اكبر3 ، چون فاقد نيكوينـد
هر كس زِ نسيم حق ،بويي به مشامش خورد
در مجلس و محفلها، همچون گُل خوش بويند
در قدرت حق گويان ، نيروي تفكر هست
از فكر خدا جويي ، پر قدرت و نيروينـد
آثار فراوانـي ، دارد ره حق جويان
آثار نـمي بيننـد ، آنهـا كه خطا جوينـد
خوي بشـري خواهـد ، در راه خدا رفتن
آن راه نـمي جويند ، آنهـا كه دغل خوينـد
در راه طراز حق ، دانا صفتـان رفتـن
آنان كه به مُلك حق ، ماننـد ترازوينـد
هر قدرت بازويـي ، رهبـر به ره حق نيست
رهبر به حقيقت هـا ، بي قدرت بازوينـد
حيرت زده گرديدن ، مردان حقيقت جو
در واديه ي حيرت ، سرگشته و حيراننـد
گفتار حسن اينجا اطراف حقيقت هـا است
مردان حقيقت جو ، اطراف همان كوينـد
٭٭٭
1- قناعت – شادي 2- سخنان بيهوده 3- كنايه از قيامت - رستاخيز
حسن مصطفایی دهنوی
چقدر زیبابود
نوربارانِ رحمتِ الهی باشد روحِ شریفِ استاددهنوی ارجمند
سربلندباشید درسلامتی و عزت مستدام