پیر ما آورده رو بر جان، نه بل تن پروری
این نگیری سرسری
تا بیابد باده نوشان را به عالَم سروری
این نگیری سرسری
داده _ تا سر درگُمت سازد میان طاق و جُفت_
کی به خوردت حرفِ مُفت؟
کیف او ناکوک شد پیوسته با خر پروری
این نگیری سرسری
حق به جانب تر کند تا جلوه گاهی پیش تو
وا شود تا نیش تو
می کند با همگنان خویش دعوا زرگری
این نگیری سرسری
پخمه باشی و نفهمی کی چنین پیرمغان
در دلت جا کرد هان!
کَلّه ات از عقل اگر بِالکُل نمی باشد بری
این نگیری سرسری
رو نمی خواهد کند بر تو اگر یک بار بخت
گام پس بردار لَخت
تا به کی باشی؟ چرا؟ نا سرخوش از بی گوهری
این نگیری سرسری
می کند از سایه ی خود رم اگر روباه گاه
پیش آید اشتباه
می زند از پشت اگر بر سایه ی خود خنجری
این نگیری سرسری
تا که سر در آورد یامفت روزی از بهشت
مثل برتولت برشت
عشوه می ریزد برای پیر ما سیمین بری
این نگیری سرسری
گر نمی خواهی دمی با عشق ورزی خو کنی
نقد جان را رو کنی
سوگلی تر ساقی ات آورده باشد ساغری
این نگیری سرسری
پاره ای چون بر دل صد پاره ات یکباره دوخت
کم نه ما تحتِ تو سوخت
بارور گردد اگر طبع تو با ناباوری
این نگیری سرسری
بسیار زیبا و بجا ست
مبین مشکلات جامعه
دستمریزاد
رحلت نبی گرامی اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) را تسلیت عرض مینمایم
التماس دعای فراوان دارم