فال حافظ
کاش ازهمه ارزشهایت ، پُر میشدم و،
از همه بیارزشی هایم ، خالی
کاش ازهمه نگاهِ مملو از علم ات پُر میشدم و،
از همه جهل هایم خالی
دوست داشتن ، تو را سزاست
باقی ، همه شرک است
کاش ازهمه آنها خالی میشدم و،
آنوقت پُر از ارزش بودم ، همچنان قالی
کاش ازاینهمه بی حالی برون می آمدم و،
به لطفِ نگاهت
مالامال میشدم از شوری و حالی
کاش چون مینیاتور
پُر از ریزه کاری های
تحسین برانگیز بودم و،
رنگ های دل انگیز
نه اینگونه کج و کوله و سورئال مأبانه
همچو آثارِ سالوادور دالی
یه موقع ، همه موهایم سیاه بود به جوانی
اما حالا ، هجوم آورده به من پیری و زالی
اینقدر زندگی سریع و شتابان این مَرکب را تاخت
که انگار،
فرمول یک است و مسابقه ی رالی
یک زمان یک لا پیراهن
برای پائیزِ عمر بس بود
حالا ببین !
گاه ژاکت هم کفاف نیست
لباسِ اضافه و بهرِ گردن ، پشمینه ضخیم شالی
دیگر فقط افسوس مانده ،
بجای باغی از میوه های رسیده
اینک میوههای پادرختی باقی ست
یک مُشت میوه های کالی
برایم متوسط بودن ،
افتخاری ست دراین بین
اینکه متوسط باشم همیشه مثل مردم عادی
رعیت بودن و سر به درون داشتن
نان به یُمنِ کوشش درآوردن
سگ اش می ارزد
تا تجمل ونخوت وظلمهای مرسوم شده ی والی
والی اگر کس خواست بشود
باید تا به آن حد متقی شود که ،
به یُمنِ ولایت علی اَعمال شود ، همه عالی
اینقدر زندگی روح وجسمم را
به ضربت تیغ اش ،
شرحه شرحه نموده که تا می بینم اش
یادم آید آنهمه قساوت
آنهمه ضربه های کاری
دیگر کارم ، ازاین حرف ها گذشته
ببین عاقبتم چیست !
کاش ختم به خیر باشد
بیارفالِ حافظ را
ازمیانِ آنهمه ارزشمند ،
برایم بزن فالی
بهمن بیدقی 99/6/26
درودبرشما
زیبا قلم زدید