چنان مکاری و فتنه
به چشم خویشتن دیدم
دگر حیله مرا راغب
به این میدان نخواهد کرد
گذشت عمری به نادانی
دگر افسون ناکس ها
به اعماق تباهی ها
مرا مهمان نخواهد کرد
چه ساعتها که سرگردان
اسیر غصه ها بودم
دگر صدحسرت و ماتم
مرانالان نخواهد کرد
چنان غم دیدم ازهرکس
که دیگر هیچ اندوهی
کنار نعش من حتی
گذر آسان نخواهد کرد
من آن بیدِ تنومندم
دراعماق زمین ریشه
نسیمی در شب وحشت
مرا لرزان نخواهد کرد
صبوری میکنم شیرم
مراهم شأن بعضی نیست
که عوعوی سگ ولگرد
مرا غران نخواهد کرد
گذشتم از خط هفتم
ببُر آن های وهویت را
نه! تمجدیدات تو خالی
مرا مستان نخواهد کرد
به پیش آنکه میباید
بها و قدرِ خود دانم
دوصد بدگویی و غیبت
مرا لرزان نخواهد کرد
کشیدم زجر عالم را
چشیدم زهرماران را
هزاران توده ی ابری
مرا گریان نخواهد کرد
نظر بستم به غیراز او
صدایی جز طنینش نیست
وصد چنگ هوس آلود
مرا رقصان نخواهد کرد
نکش شمشیر تهمت را
حقیقت فاش خواهد شد
غلافش کن که میدانی
مرا ترسان نخواهد کرد
خدا پشت وپناه من
هميشه بود و خواهد بود
ودنیای پراز محنت مرا
زندان نخواهد کرد
مزن دم از مسلمانی
به دورافکن نقابت را
سراسر آیه هم باشی
تورا قرآن نخواهد کرد
#حامدخنجری_عیدنک
موفق باشید