« دهر دني »
کی دهر دنی1، در صدد2 سود من آمد
کی در صدد خاطر بهبود من آمد
ای دوستِ حقیقی، طمع از دهر مدارید
این دوست شما نیست،که دشمن بمن آمد
از گمشدگان لب دریا خبري نیست
این موج فنا بود ، که از بهر من آمد
آیا چه خطرها،که از این دهر به من هست
این گرگ اجل بود که بر جان من آمد
در گردش خود، دهر مرا هیچ ندانست
از گردش خود بود ، به نابود من آمد
رمزی است دراین گردش این دهر کهنسال
رمزش پـی آزردن و فرسـود من آمد
ای بی خبر از گردش اين دهر پُـر آشوب
در آن خبری نیست،که بر سود من آمد
از دهر بترسید،که ترسیدن عجب نیست
این دهر همان است ،که آدم شکن آمد
این دهر دني را ،غمی از کشتن ما نیست
این نکته صحیح است ،پی نابود من آمد
این دهر دني را ،غمی از غصه ی ما نیست
این غصه ندانست ،که جورش به من آمد
ما در وطن خویش ، اگر امن و امانیم
این دشمن ما بود ، چرا در وطن آمد
این دهر به من ،چیز نـبخشید و نـیافزود
با جور خفیَـش پی کمبود من آمد
صد بار بگفتن خطراتش چه فزون است
یک بار کسي نگفته ،که بر سود من آمد
اي مردم دنیا ، زِ همین دهر بـترسید
ترسیدم از این دهر ، بـیادم کفن آمد
با قاعده ی فکر خود ، این دهر بـبینید
این بی خبر از قاعده ی فکر من آمد
پا مالم از این دهر، به سنگینی فیل است
پایـش که سبک نیست،که بر پای من آمد
آن پیر جهان دیده ،که از دهر سخن گفت:
آن دشمنیَـش دید ،که نیکو سخن آمد
اینجا حسن این گردش این دهر چه بینی
می بینمـش این در پی بدرود3 من آمد
٭٭٭
1- جهان پَست و بي ارزش 2- قصد نمودن- مقابله 3- وداع- خداحافظي
حسن مصطفایی دهنوی