من زنی هستم که هرشب
در خیالم تو را هم آغوشم
مست می کنم علیه فراموشی
نمی شود هرگز تو را فراموشم
تکه های تو در من فراوانند
پازلی ست تنم با اجزایت
در من انتشار یافتی مثل ویروس
من تکرار توام تکرار اندامت
نخل بلند محکم امیدوارم
از یاد بردنت از من بعید است
صخره ی سرخ عریان سرسختم
خیالت با بودنت ضد و نقیض است
های های گریه ام غروب جمعه
ساییدن لبم به شاه توت
آن شب که رفتنت قطعی شد
و من تمام تنم نگاه بود
این قصه از بیخ مشکل داشت
از همان اول که می ترسیدم
گفتی حق ماست عاشق بودن
من با آخر قصه می جنگیدم
جسارت کردیم به ساحت عشق
خیره به در نشستی در کافه
من دیر رسیدم به ساعت عشق
کنایه می زدی در لفافه
جهان من ایستاده در ثانیه ای
که با انگشت هات نوازشم کردی
یک زن ایستاده وسط قصه
که از راهی که رفته ای برگردی
باور نمی کنم که در ذهنت ادامه ندارم
باور نمی کنم که از یاد برده باشی
من حتم دارم هنوز عاشقم هستی
مگر اینکه لیدوکائین خورده باشی!
با من بگو حرفرهای توی سرت
من کلونازپام توی جیبت هستم
این بار مرا بکش اما نگو پایان
من رخنه ای توی دینت هستم
هرگز از خاطرم پاک نشد
بوی وحشی و داغ تنت
کاش من قطره های خون بودم
نفوذ میکردم در اعماق بدنت
با من بیا بدویم تا اول قصه
تا آنجا که محکم بغلم کردی
پاک کنیم لحظه های غم انگیز را
آنجا که رفتی تا که برگردی
شلیک کن رفیق وسط پیشانی ام
شلیک کن از تو برمی آید
تو خشن ترین جای منطقت هستی
این قصه به دست تو سر می آید