« اسرار سبحاني »
عجب اسراري اس ،سرچشمه ي اسرار سبحاني
همه دانشوران غرقند، در اين درياي طوفاني
بيا دانشورا بـشنو ، نكاتي گر نـمي داني
به جولانس در اين دنيا ، همان اسرار سبحاني
به جولانست و مي گردد ، سوار مُلك يزداني
به تنظيم آورد دنيا ، از آن اسرار سبحاني
همين مطلب كه من گفتم:از آن اسرار يزداني
شعاع روشني دارد ، از آن آيات سبحاني
من اين مطلب چنين دانم،كه هر فردي زِ انساني
به پاكي آرزو دارد ، بر آن آيات سبحاني
دلا از خودسري بگذر ، مرو در راه ناداني
كه دانايان رهي جويند ،از آن آيات سبحاني
مطابق شد به عقل من ، تمام آيات قرآني
به عقلم هِي زدم از خود،بخوان آيات سبحاني
هر آنكس يك سر مويي ، رَوَد بر ضد قرآني
رود در راه شيطاني ، نه بر آيات رباني
الا اي مرد سنگين دل، تو را دانم نمي داني
تو سنگين دل كجا داني ، ره آيات رباني
به خود گر متكي باشي ،رَوي در راه ناداني
نـشايد تكيه بـر جايي ، بـجز آيات سبحاني
بيا اين نكته را بشنو ،زِ خود بگذر كه بتواني
رَوَي در راه يزداني ، از آن آيات سبحاني
عجب رمزي در اين كارس،خلايق اين نميداني
كه اين رمز جهانداري بُوَد اسرار سبحاني
بيا اي مرد روحاني ، نظر كن ملك يزداني
به طنزي مست مي گردد،بر آن اسرار سبحاني
تو دانشجو زِ من بشنو ، اگر دانش نمي داني
كه دانش در همان راهس،به راه حيّ سبحاني
سخن سربسته مي گويم:اگر سربسته مي داني
به دنيا هيچ راهي نيست، به غير از راه يزداني
به دانش خواهي اَر جويي،نكات امر يزداني
تفضّل بايدت جويي ، از آن آيات سبحاني
تو اي دانشورا بـشنو ،كه مي دانم نمي داني
سر مويي نكاتي را ، تو از اسرار سبحاني
به دانش كي توان جويي،بجز در جلد روحاني
يكي اسرار پنهاني ، از آن اسرار سبحاني
همين مطلب زِ من بشنو،بكن كاري كه بتواني
خودت را بر خدا بـسپار و برآن لطف يزداني
بيا جانا زِ من بـشنو ، همان آيات سبحاني
نـشايد واضحاً ديدن ، همان اسرار پنهاني
حسن بگذر زِ خودخواهي،اگر توحيد ميخواهي
كه اول راه توحيدس ، همين آيات سبحاني
٭٭٭
حسن مصطفایی دهنوی