جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب اکرم بهرامچی
|
ای کاش میشد اندکی هم ذات ِ باران بود
بر تشنگی ها ی جهانی چشمه ساران بود
ای کاش در قرن ِ گناه آلوده ، انسان بود
از هم نشینی در صف ِ شیطان پشیمان بود
نا لایقیم و در خطاها غرق ، میدانیم
چشم انتظار ِ لحظه ی آغاز ِ طوفانیم
از بارگاه کبریا اعجاز میخواهیم
بی شک گنه کاریم اما باز میخواهیم
پاهایمان در گِل ، پر ِ پرواز میخواهیم
در نقطه ی پایان ِ خود ، آغاز میخواهیم
آغاز یک دنیای دیگر باش مهدی جان
آرامشی بر دیده ی تر باش مهدی جان
ما سیصدیم و سیزده ؟ نه ، خوب میدانیم
در جمعه ها در کسوت ِ حق ندبه بارانیم
در انتظار رو ء یَت ِ ماهت غزل خوانیم
ما گرچه بد کردیم ، آقا جان پشیمانیم
میدانم اینجا بین ما هستی و پنهانی
از کرده های اُمتت مبهوت و حیرانی
حاضرترین غایب تویی از لحظه ها آگاه
فریاد تو پیچیده چون مولا درون چاه
هرگز نمیبینی در این برزخ یکی همراه
آه از گناه ِ مردمان ِ ابله و گمراه
از شنبه ها تا جمعه در تکرار می چرخیم
در حسرت ِ یک لحظه ی دیدار می چرخیم
اکرم بهرامچی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود
در وصف انتظار
یا مهدی ادرکنی