چهارشنبه ۲۸ آذر
حباب روی آب شعری از امید الیاری
از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۹ ۲۱:۰۸ شماره ثبت ۸۷۹۸۳
بازدید : ۳۸۰ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب امید الیاری
|
در این شهرِ بی انتها...
هزار رَنگ و پُر سَر صِدا
یه مَرد بود و چَند نَخ سیگار
تو ذِهنَش هزار جور سوال
یه سینه پُر از خِس خِس و دود و دَرد
با یِک دَست لباس و یه کوله ، دَر به دَر
تا جَوان بود جَوانی نکرد ، کار کرد
به دینار و صَنار پَس انداز کرد
یه عاشق ، یه فرهادِ کوه کن
زَمین و زَمان را به هم کوک کرد
که شاید عروسَش تو باشی
تو گل بانوی مَنزلش باشی
که شاید به وَقتِ مُردن
کنار بسترش باشی
ولی حیف نشد ، خواب بود
حبابی به روی آب بود
دِلِ لیلی اش رفته بود
یه مجنون قبل او برده بود
تمام نقشه اش آب شد
تمام رشته اش پنبه شد
جوانی که عمرش به باد
سپرد هستی اش را به خاک
|
|
نقدها و نظرات
|
دست بوس شما هستم | |
|
سلام از بنده ست دوست هنرمندم،ارادتمندم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.