دخترکِ بانمکِ دریایی
دخترک بانمکی بود به بندرِ کنار دریا
ازکسی کینه نداشت
دلش به سانِ دریا
اینقدر او دلش صفا داشت که مادر پدرش
دختر را نام نهاده بودند
ازهمان بدوِ تولد ، دریا
اینقدر او نرم شنا میکرد که ،
اگر او باله داشت بر بدنش
مشتبه میشد، بهنگامِ حل شدنش در دریا ، با پریا
پریِ دریایی ، به او حسادت میکرد
چونکه او پایی نداشت ،
بدَوَد چون دریا ، به ساحلِ آن دریا
سبزه رو بود و قشنگ همراه با ،
چشمانِ خماری، چون تیله ی آبی، به رنگ دریا
همان چشمانِ قشنگی که به عمق اش
موج میزد ، همیشه دریا
شیطنت از سر و رویش همه ش میبارید
همچو بارشِ قشنگِ تُخسهای قطره های باران در دریا
همه ی حیای او سادگی اش
دلِ عشق پسند را عاشق میکرد
می خزید به ذهن پُرحیای عشق
خاطره های دریا
روزی از روزها ، او با بَلَمی
دلش را نیک بزد در دریا
دلی از عزا درآورد به شنا
پاپوشِ شنایش را هم به سانِ ماهی
برده بود آنرا بهمراهِ خودش در دریا
شنایش دست کمی نداشت با یک دلفین
می جهید و می پرید وپشتک وارو میزد
در دریا
هرکه از دور نگاهش به او افتاد بسی باور کرد ،
پریِ دریایی را آخر دیده ست ، بمیانِ دریا
دوستانش همه ساکنانِ دریا بودند
دلفین های شنگول کنارش ، معلق زنان میخندیدند
حتی کِیف میکرد دریا که درون بغلش بود دریا
او را می بوسید یکریزبه لبهای همیشه خیس اش
او را مینامیدش ، دخترِ دریا
همه ماهی های رنگی به تماشا بودند
چشمانِ پُر ازحسرتِ اسبِ آبی ، همیشه ملتمس بود
آرزویش را بنا نداشت که پنهان سازد
زیرلب با خودش می گفت : کاش بزرگتر بودم
به پشتم مینشاندم او را ، می تاختیم دردریا
درمیانِ دریا ، عجب بزمی شده بود
همه مبهوت به دریا شده بودند درونِ دریا
اما دریا انگار، ملنگی را پیشه کرده بود
تا رها باشد همیشه به میانِ دریا
دلش ازتنفرِ خشکی نشینان، دگرخسته شده بود
می آمد به ساحل !
ولی خیلی زود ، میگرفت دلش
دلش تنگ می شد
فی الفور بازمیگشت ، با کله به سوی دریا
کوسه های بد اخم ، که به ضرب و زورِ صد مَن عسل هم ،
نمیشد آنها را خورد
به محضِ اینکه درحوالیِ اش وجودشان می دیدند
نیش شان تا به بناگوش همه وا میشد
از دیدنِ جست وخیزهای بسی نرم و قشنگِ دریا
همه ساکنینِ دریا با حضورِش، خوش وخندان بودند
تا به آن حد که صفای خودِ دریا، میانِ دیده شان گم میشد
حتی بعضی زیرلب میگفتند :
چقدر شورست آبش ، دهن را گَس کرده
اما شور و شوقِ آن دخترکِ بانمکِ دریایی
هست طراوت و صفای دریا ، نمکِ این دریا
بهمن بیدقی 99/4/5
آب بندر شوره
سرحدی ها را پا گیر خودش می کنه