سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 دی 1403
  • روز ملي ايمني در برابر زلزله
25 جمادى الثانية 1446
    Wednesday 25 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      چهارشنبه ۵ دی

      دنیای خیال

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲ تير ۱۳۹۹ ۰۷:۲۴ شماره ثبت ۸۶۸۷۹
        بازدید : ۳۸۷   |    نظرات : ۱۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      دنیای خیال
       
      رباینده ای مرا ربود 
      چندساعت بعد ،
      پشتِ میله های آن زندان ،
      جسمم خط خطی شده بود
       
      فکرمیکرد آن احمق، با چند عدد میله و،
      با چند وجب زندانش
      می‌تواند به حبس ام بکشد
      فکر نکرده بود که پرنده ی روحم را
      ناتوان است به زندان بکشد
       
      نه فقط درخواب ، در بیداری
      روحم به تجسمی هم که شده
      می‌رفت ، همه جا سر بکشد
       
      روحم می توانست به دنیای خیال
      همراهِ یکعالمه پروانه ی قشنگ ،
      به بوستان و گلستان سربکشد
      روحم می‌توانست به دنیای خیال
      همراه مرغانِ مهاجر
      به سرزمین های خیلی خیلی دور
      به نادیده ها و ناشنیده ها پَر بکشد
       
      روح می توانست، حتی مثل شازده کوچولو
      به هرستاره که می خواست سر بکشد
      روح می توانست، حتی به مانند آلیس
      در سرزمین عجایب ، گاه کوچک شود و،
       گاه ، هم قدِ هیولا ، قد بکشد
       
      او می توانست، نقش خیالی روی زبرجد بکشد
      او می توانست بدون داشتنِ مغار
      نقش دوست را ، به حک کردنی ،
      تا که هیچوقت پاک نشود !
      به روی دلِ خونین ، بکشد
       
      می رفت حتی به خانقاهِ سماع
      تا به درویشی ، جام شرابی را
      به جهت مستی و عیشی،  بازهم سر بکشد
      می‌رفت به رؤیایی به قدرِ بهشت
      ز چاهِ  گریه و رازهای علی
      آبِ خنکی که ز حوضِ کوثر بود
      با دَلوِ عشق ، ز چاهِ مسلمان شده ی کوفه
      برای رفع عطشِ ایمانش
      بارها و بارها آب بکشد
       
      گاه می رفت بدنِ گناه آلودش را
      به زمزمِ ایمان ، برای رسیدنِ به ثواب
      سه بار آب بکشد
      گاه می رفت پوزه ی شیطان را
      که از سستیِ آدمها ، خیلی پررو شده بود
      مردانه به خاک بکشد
      گاه میرفت نقاشی عشق را
      روی تابلویی واقع ، در مرزِ آن بوم بکشد
      گاه میرفت به حقیقتی ( که پر بود درونش )
      از زیرِ زبان ماوراء ، حرف بکشد
       
      وقتی رباینده دید ، آنهمه میله هیچ کاره ست
      عصبانی شد و خواست مرا بکُشد
       
      من روح بودم و جسم خادمم بود
      آماده بود برای هرچیز، جُور من را بکِشد
      جسمم خودش را انداخت به روی روح
      تا نتواند آن وحشی ، روحم را بکُشد
      گفت : اول باید از جنازه ی من رد بشوی
      جسم آماده بود ، حتی تقاصِ روح را هم بکِشد
       
      رباینده که عقیده نداشت به روح !
      فکر می‌کرد جسم دیوانه شده !
      پانتومیم اجرا میکند خودش را انداخته به روی زمین
      نمی خواست یک نان خورِ اضافه را
      که به خیالش مجنون شده بود
      خرج اش را ، به گردن بکشد
       
      ناباورانه او رهایم کرد
       
      واقعاً هم چند عدد میله
      برای روحم یک شوخی بود
      او فقط توانست ، یقه ی پیراهنم را بگیرد
      مرا به روی زمین بکشد
       
      بعد مرا پرت کرد به آنسوی زندان
      به سوی آزادی
      تا کمی هم ز دست این دیوانه ،
      نفسی راحت بکشد
       
      فکرمیکنم عاقلانه عمل کرد آن رباینده
      چونکه این مجنون
      میتوانست با ماندن اش ،
      همه رؤیاهای او را ،
      بدجور به آتش بکشد 
       
      بهمن بیدقی 99/4/1
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      سه شنبه ۳ تير ۱۳۹۹ ۱۴:۱۹
      درود بزرگوار
      بسیار زیبا و پر معنی است
      مبین مشکلات جامعه
      دستمریزاد خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۳ تير ۱۳۹۹ ۱۷:۲۵
      باسلام وعرض ادب واحترام بزرگوار
      سپاسگزارم از نظر پر از مهر ومحبتتان
      ارسال پاسخ
      درویش حسین ندری
      سه شنبه ۳ تير ۱۳۹۹ ۰۷:۲۷
      درود بزرگوار
      عالی بود
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۳ تير ۱۳۹۹ ۰۷:۳۰
      باسلام وعرض ادب واحترام بزرگوار
      سپاسگزارم از نظر پر از مهر ومحبتتان
      ارسال پاسخ
      فریبا غضنفری  (آرام)
      سه شنبه ۳ تير ۱۳۹۹ ۱۰:۱۷
      زیباست درودتان

      جسارتا در اینجا به نظر یکی از «را»ها اضافه نیست؟

      پانتومیم اجرا میکند خودش را انداخته به روی زمین
      نمی خواست یک نان خورِ اضافه را
      که به خیالش مجنون شده بود
      خرج اش را ، به گردن بکشد
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۳ تير ۱۳۹۹ ۱۰:۳۲
      باسلام وعرض ادب واحترام
      ممنونم بزرگوار
      ارسال پاسخ
      مهرداد صالحی گل افشانی (مهراوی)
      سه شنبه ۳ تير ۱۳۹۹ ۱۰:۵۵
      بسیار زیبا سرودید
      💐
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۳ تير ۱۳۹۹ ۱۱:۳۹
      باسلام وعرض ادب واحترام بزرگوار
      سپاسگزارم از نظر پر از مهر ومحبتتان
      ارسال پاسخ
      پرستو پورقربان (آنه)
      سه شنبه ۳ تير ۱۳۹۹ ۲۰:۵۷
      سلام خندانک
      صحنه ی جالبی را تصویر کردید درود خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۳ تير ۱۳۹۹ ۲۱:۴۵
      باسلام وعرض ادب واحترام بزرگوار
      سپاسگزارم از نظر پر از مهر ومحبتتان
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      چهارشنبه ۴ تير ۱۳۹۹ ۱۲:۱۱
      همیشه
      طبعتان جوشا
      زبانتان گویا
      قلمتان نویسا
      هزاران درود استاد
      خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۴ تير ۱۳۹۹ ۱۲:۲۴
      باسلام وعرض احترام استاد بزرگوار
      سپاس بیکران از لطف بیکران شما
      ممنونم
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3