شنبه ۳ آذر
|
آخرین اشعار ناب علی معصومی
|
خوار دورانم مکن (موشَّح)
●◇◇◇●
بیش از اینم واله و سرمست و حیرانم مکن
درد و غم بسیار دارم فکر درمانم مکن
من گناه خویش را بنهاده ام بر دوش خود
لنگ لنگان می روم سر در گریبانم مکن
یا بیا روزی به پیشم یا به پیش آور مرا
کافری نابرده راهم حرف از ایمانم مکن
نیستم لایق به دیدارت ولی ای نازنین
مخمل آلاله ای از دیده پنهانم مکن
راهی دریای شوقم روی موج انتظار
ای چلیپا کرده گیسو فکر طوفانم مکن
نیشتر بر سینه دارم در هوای دیدنت
یا ز وصل خود بگو یا حرف هجرانم مکن
کام ما را از شرنگ تلخ کامان داده اند
واله از قند لب و رخسار خندانم مکن
بسکه دنبال تو گشتم روزگار از من بُرید
گر نمی گیری سراغم خوار دورانم مکن
رفته رفته مهلت عمرم به یغما می رود
دم به دم آتش به شمع رو به پایان مکن
آشنا بود آنکه معصومی بجانم شعله زد
نا امید از لحظه های فصل باران مکن
☆
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
موفق باشید