ناموس
ترنم ترانه جاری بود
روح می خندید
همه جا گاه آرامشی شکرین
گاه ملاحتی نمکین
مثل رود جاری بود
ضرب آهنگی با صدای بلند
همه رؤیایش را مثل مُشتی شاپرک ،
جمع شده به روی گلها پراند
صدا آنقدر شدید بود
که خواب چند روز دیگرش را هم پراند
در صورتش خون دوید
خودش را که درآئینه دید
وحشت زده شد
انگار جهود خون دید
صدای طبل
اینگونه مشوش اش کرد !
چگونه ضربه های مکرر کارد
بر بدنش را ، تحمل میکرد
جارچی ها جار میزدند
که دشمن در راهست
او لرزشی را به جانش حس میکرد
او بی تفاوت نبود
پُر ازغیرت بود
رفت آماده شود برای جهاد
رفت تا برود بمیانِ هیاهوی میدان جهاد
دشمن هجوم آورد
دید که اگر نکشد کشته میشود
پس او هم دلیرانه، بسمت آنها هجوم آورد
دیگرجنگ تن به تن آغاز شده بود
او نفله میکرد دشمن را به ضربه های کارد
حرم اش چند فرسخ آنورتر بود
اگر میرسید دشمن به آنجا ،
میرسید به استخوان ، از آنهمه کارد
با خودش تکرار میکرد که ناموس
آنقدرمحترم است ،
که باید همیشه دفاع کرد از آن
اگرچه تمام شود به قیمتِ جان
اگرچه با فواره ی خون
اگرچه با نشستن خنجری ،
بر قلبش ازسوی دشمن دون
پس کشت و ایستاد ،
مانند سدّی درمقابل آنهمه خیمه
حتی با وجود شناوری آنهمه کارد
در فضایی مملو از آنهمه گارد
همین جا صحنه ی دلاوریهایش ،
زوم شد درنگاه خدا
همینجا کات شد صحنه
صحنه شد آنکادر
برای ملاکِ پاداشی عظیم ،
درنگاه خدا
بهمن بیدقی 99/3/14
بسیار زیبا و شورانگیز بود
در وصف مدافعان این مرز و بوم
دستمریزاد