باید از برکهی عشقت اُقیانوس بچینم
نور از بوم رُخت شعلهی فانوس بچینم
تو بهاری هوسانگیزترین فصل خُدایی
باید از حلقهی وصلت گُل ناموس بچینم
تیرو مردادی و شهریور عاشقکشی ای دل
باید از تاب و تبت آتش ملموس بچینم
رنگ و وارنگ نشیند لبهی شانهی پاییز
باید از خرمن مویت پر طاووس بچینم
تو سپیدی شکرو قندی و همرنگ زمستان
باید از گویش شیرین تو عاروس بچینم
یزد و شیرازی و کرمان، خزرو بندَرِ عباس
باید از قامت ایران تو من توس بچینم
بومگرد قد و بالای توام چشمنوازی
باید از روسریات گنبد کاووس بچینم
پایتخت قجرو دلبرو طهرون قدیمی
باید از بذل قجر سهم تو از روس بچینم
یاس و ارکیده و سوسن، رز و شببو و بنفشه
باید از تاج سرت آمارانتوس بچینم
تو کلاسیک و غزل لوکسترین کافهی شعری
باید از شعر نگاهت نَمِ محبوس بچینم
من کشاورز شدم منتظر بار نشستم
باید از باغ تنت میوهی فردوس بچینم
بدنت گرم و جنوباست چُنان بندَرِ لنگه
باید از پیچ و خمش جادهی چالوس بچینم
ماکزیمم مینیمم تن تو عین ریاضیست
باید از منحنیات تابع معکوس بچینم
شاهتوت و لب تو صورتی و سرخ و کبودست
باید از جام می و غنچهی آن بوس بچینم
جاذبه زیر درخت "ت" تو را دید و دلش خواست
باز در قافیه سیبی ز لب دوس بچینم
دل و دین باختهام بر تو عبادتکدهی من
باید از بام کلیسای تو ناقوس بچینم
خانهام بر گُسل قلب تو آرام گرفتهاست
باید از تَپ تَپَش آرامش محسوس بچینم
خواندمت توی بغل قصّهی زیبای جنونی
باید از مهر و وفا لیلی مانوس بچینم
ای دماوند بپاخیزو بپاخیزو بپاخیز...
باید از قلّهی خوشخواب تو کابوس بچینم
و بالله توفیق
غزلی بسیار زیبا بود
در وصف سرو قامت ایران زمین
دماوند سرافراز