و خدا خواست که از عشقِ تو شاعر باشم

درود و سپاس
جناب استکی فرهیخته و فرزانه
🙏🌷🙏

درود بر دوست ارجمندم
چه کنیم برادر
باید بهانه ای برای سرودن جور کنیم، دیگه!😊😊
سپاس از مهر حضور شما
🙏🌷🙏

درود و سپاس
دوست ادیب
🙏🌷🙏

درود و عرض ادب، مهر بانوی زیبا سرا
همواره به مهر می خوانید، سروده هایم را
سپاس
🙏🌷🙏

درود و سپاس از مهر حضور شما
🙏🌷🙏
سرمستِ جامِ حق شوی، ای مهربان دوست
🌾🌼🌼

درود و سپاس از همراهی گرم شما
برادر ادیب و فرهیخته ام
پاینده باشید
🙏🌷🙏

عرض ادب و احترام
برادر ادیب و فاضلم
سپاس از نظر لطف شما
🙏🌷🙏

درود و عرض ادب
🙏🌷🙏

سلام بر دوست صاحب دلم
سپاس از لطف سرشار شما
🙏🌷🙏

درود و سپاس
دوست ادیب
🙏🌷🙏

درود و عرض ادب
سپاس از مهر حضور
و ممنون از پیشنهاد شما
🙏🌷🙏
چون احساس کردم "زائر" یک مرحله جلوتر از "مجاور" هست و به کسی می گفته می شه که به دیدار یار نائل می شه، از این واژه استفاده کردم.
امّا به پاس و یادگار مهر شما، یک نسخه با واژهء پیشنهادی تون، ذخیره کردم
🙏🌷🙏
باز هم سپاس

با درودی دوباره
🌷🌷🌷🌷
به احترام شما ویرایش کرده و به یادگار، ثبت می کنم
🙏🌷🙏🌷🙏

"و خدا خواست" که از عشقِ تو شاعر باشم!
شاعری دل شده در دورهء حاضر باشم!

یک قلم دارم و یک دفتر و یک عالمه شعر
و چه خوب است اگر، با تو معاشر باشم!

کارِ من نیست که آلوده به نیرنگ و ریا
مثلِ یک عدّه به دنبالِ ظواهر باشم

در دلم پاک ترین شوقِ تمنّای تو ماند
به حریمِ حرَمت، کاش مجاور باشم

جُرمِ من عاشقیَم بود و سزای عملَم
این که در حسرتِ آن "خاطرِ عاطر" باشم!

از همان وقت که ناگاه شدی مالِ رقیب
حکمَم این شد که بر این واقعه ناظر باشم!

در مسیری که به رویای تو طی می کردم
قسمت این بود که بیهوده مسافر باشم!

نیست انصاف در این راهِ پر از رنج، فقط
نقشی از چالشِ مرغانِ مهاجر باشم!

دردناک است برایم که در این بیم و امید
زیرِ آوارِ غمت، رفته ز خاطر باشم!

#محمدعلی_سلیمانی_مقدم ۱۸-۰۷-۱۳۹۸
🌿😐🌿😐🌿😐🌿

درود و سپاس دوست ادیب و شاعرم
🙏🌷🙏

درود بر شما
🙏🌷🙏

درود و عرض ادب
🙏🌷🙏

درود و سپاس، زیبا خواندید به مهر
🙏🌷🙏

سپاس از نظر لطف شما
برادر ادیب و فرهیخته ام
🙏🌷🙏

درود و سپاس
به مهر خواندید
🙏🌷🙏

درود و عرض ادب
سپاس از حسن نظر شما
دوست فرهیخته ام
🙏🌷🙏