سه شنبه ۲۹ آبان
|
دفاتر شعر فاضل فخرالدینی تخلص (مالک)
آخرین اشعار ناب فاضل فخرالدینی تخلص (مالک)
|
روزهای خوب و زیبا
بود توی شهر گلها
یه روزی از این روزا
یه بچه ی ناقلا
دور شد از شهر گلها
رفت به سوی جنگلا
رفت بالای درختا
قصری رو دید از طلا
قصری قشنگ و زیبا
که هست فقط تو رویا
اما چه خوب بچه ها
نه خواب بود و نه رویا
بیدار بودش دوست ما
رفت توی قصر طلا
بود اسباب بازی اونجا
اندازه یه دنیا
هی می پرید به هوا
داد می کشید و هورا
اما یهو بچه ها
لرزید تموم چیزها
زلزله بود خدایا
یا غول شهر غم ها
تو تمومه قصه ها
دشمن ما آدمها
دادی کشید یک صدا
کی اومده به اینجا
قایم شدش دوست ما
غول بود پی ردپا
غول همه اونجا رو گشت
خسته شد و زود نشست
لیوان آب خوردنُ
روی سر خود شکست
دراز کشید روی تخت
از خستگی به خواب رفت
یواشکی دوست ما
دور شد از قصر طلا
درسی گرفت بچه ها
یه درس خوب و زیبا
دیگه هیچوقت دور نشه
تنها از شهر گلها
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام از بنده ست جناب استاد سپاسگزارم از توجهتون بهترینها رو واسه تون آرزو دارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا و جالب بود
دستمریزاد