سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        زلزله

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۱:۱۰ شماره ثبت ۸۵۰۹۷
          بازدید : ۴۸۶   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        زلزله
         
        صف پیوسته ی آن مورچگان
        یکباره پریدن همه پرندگان
        ترسیدنِ یک جنگل، ازجانوران
        خبر ازحادثه ای تلخ می داد
        فقط انسان خواب بود
        فقط او بود که توانایی نداشت ،
        خطر را حس بکند
        او اگرچه مغرور، ولی حساس نبود
        پس طبیعی هم بود که حساسیتی ،
        قبل از این واقعه ی تلخ ، زخود نشان نداد
         
        آن فرارِ دسته جمعی ، که همچون برق بود،
        خبر از غرش بس مهیبِ رعدی می داد
        مدتی بعد که لرزید زمین
        با ترسِ خود ، انسان تازه فهمید
        که ترسید زمین
        شاید که زمین ، به کابوسی پرید
        ولی هرچه بود ،
        خبرازحادثه ای بد می داد
         
        ترسی سهمناک، دلِ گُنده ی زمین را ،
        بس تکان ها می داد
        اما آن دل را ، با آن عظمت ،
        جزخدا کسی دگر، تکان نمی داد
         
        آری آن زلزله بود
        وقتی آمد ، ناشی ازآن ، همه جا ولوله بود
        همه جا بیداری ، همه جا غلغله بود
        همه پس لرزه ها انگار، همه اش یکدله بود
         
        ولی انگارجای لرزش درست، زیر آن دهکده بود
        چونکه نیمه های شب، در دهکده ی خواب
        چند ثانیه قبل ، همه چیز بود
        ولی چند ثانیه بعد ، جز خرابی و مرگ ،
        دگرهیچ چیزی نبود
         
        فقط یک تن بود ،
        زنده مانده بود
        او هم درتاریکی ،
        درمیان آن حیاط ،
        درکنار آن حوض ،
        که لبه اش پر بود از شمعدانی
        مشغول به خواندنِ ،
        نمازِشبِ شیرینی بود
         
        فقط او و حوض و شمعدانی و،
        چند ماهیِ رنگی
        همه آن چیزی بود
        که زنده مانده بود
         
        بهمن بیدقی 99/2/19
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۸:۲۶
        غمگین و زیباست خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۳:۴۰
        باسلام وعرض احترام بزرگوار
        ممنونم از همراهی مستدام ارزشمند و لطف بی پایان شما
        ارسال پاسخ
        مهدی شهبازی
        يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۳:۵۹
        درود بر شما بسیار زیبا سرودید خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۴:۲۱
        باسلام و عرض ارادت بزرگوار
        سپاس از شما و لطف بیکرانتان
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۰:۱۰
        سلام ودرود... خندانک
        خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۰:۴۶
        باسلام و عرض ارادت بزرگوار
        سپاس از شما و لطف بیکرانتان
        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۲:۲۳
        درود جناب بیدقی ارجمند
        چون همیشه سرشار از احساس بودید
        زنده باد بزرگوار🌹🌹🌹
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۰:۳۴
        باسلام وعرض ارادت بزرگوار
        ممنون از همراهی پرارزش و لطفتان
        سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        فروغ فرشیدفر
        دوشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۲:۳۳
        درود برشما جناب بیدقی گرامی🌹
        روزگارتون برمدارمهر .
        🌹🌹🌹🌹
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۸:۲۸
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        سپاس از همراهی ارزشمند و لطف بی پایانتان
        روزگارتان پر از شادی
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        شرابی پر است از صواب سرودی گوارا و ناب ااا مرامت همه حُسن خُلق و پاداش تو صد ثواب
        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3