سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 10 خرداد 1404
    5 ذو الحجة 1446
      Saturday 31 May 2025
      • روز جهاني بدون دخانيات

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود. گابریل گارسیا مارکز

      شنبه ۱۰ خرداد

      کو من که نمی بینم ؟!

      شعری از

      کامیار کریمی

      از دفتر سیاه و سفید نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۱ ۲۱:۴۵ شماره ثبت ۸۴۹۷
        بازدید : ۸۶۱   |    نظرات : ۳۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر کامیار کریمی

      کو من که نمی بینم، در شهر بجز خنده!
      غم مرده و در دلها، شادی شده پاینده
      کو من که نمی بینم، ظلمی به سر مظلوم
      گردیده عدالت چون، خورشیدِ درخشنده
      کو من که نمی بینم، ناراضی از این اوضاع
      ناراضی اگر باشد، عقلش شده کاهنده
      کو من که نمی بینم، در چهره ی این مردم
      اندوه نهانی که، روح از تنشان رانده
      کو من که نمی بینم، چشمان پر از دردی
      زل زل به غذایم بود، محتاج به پس مانده
      کو من که نمی بینم، آن کارگرِ خسته
      سگ دو زده هردم باز، در نان شبش مانده
      کو من که نمی بینم، افکنده سرِ مردی
      نزد زن و طفلانش، پر کنده و شرمنده 
      کو من که نمیبینم، رنگ می و بدمستی
      واز حیله ی بیگانه، افیون شده بالنده!!!
      کو من که نمی بینم، بیکار که کارش شد
      با لول و نی و بافور، دمّان و نوازنده!
      کو من که نمی بینم، درمانده زنی بیوه
      بهر شکم نوزاد، تن گشته فروشنده
      کو من که نمی بینم، آن ساعدِ پُر گوهر
      کز کتف جدا گشته، با تیغ رباینده
      کو من که نمی بینم، برنای جوانمردی
      در بند که پرپر شد ، چون بوده نویسنده
      کو من که نمی بینم، دی رهزن و چاپنده
      امروز شده قاضی، سردار و نماینده
      کو من که نمی بینم، صد وعدۀ سر خرمن
      یابو چو گذشت از پل، تکذیب ز گوینده
      کو من که نمی بینم، در کل جهان جایی
      خوشحال همه بیمر، با دولت ارزنده!
      کو من که نمی بینم، سودی ز فزون حرفی 
      جز آنکه بخوانندم، لاینده سراینده
      کو من که نمی بینم، امروز شوم بینا
      پس زنده به فردایم، امید به آینده 
      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1