سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        تازه وارد

        شعری از

        مهرداد حسنی

        از دفتر تازه وارد نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۲:۰۰ شماره ثبت ۸۴۷۴۰
          بازدید : ۴۳۵   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهرداد حسنی

        در گوش یک شهر رسوائی ام پیچیده است
        تا هوایت، قامت از جور کسانم خمیده است
        به بویت ای کمان ابروی یوسف خوی شهر آشوب
        روی آب است آبرو، بلبلم از این قفس پریده است
        مجنون شدم و در طلبت، باخته هر دو جهانم
        دانم که در رهت این، اول غوغا رسیده است
        گویند رها کن شیوه‌ی مستان نو رسیده را
        آن نقشیست کز ازل بر لوح دلم کشیده است
        این شور و مستی که زنامم عیان شده  
        نفسی بود ز دلبر که به جانم دمیده است
        زاهد شهر به تلطف حکم به تکفیرم داد
        این خویی بود که زموشان جهیده است
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۷:۱۰
        عاشقانه و زیبا بود خندانک خندانک
        مهرداد حسنی
        مهرداد حسنی
        پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۹:۰۷
        ممنون از حسن توجهتون
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۰:۳۸
        باعرض سلام
        شعرزیبا
        همیشه برقرارباشید
        درود برشما شاعر گرامی
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهرداد حسنی
        مهرداد حسنی
        پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۹:۰۷
        مرسی🌷🌷
        ارسال پاسخ
        مهدی شهبازی
        پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۴:۳۸
        درود بر شما بسیار زیبا سرودید خندانک
        مهرداد حسنی
        مهرداد حسنی
        پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۹:۰۸
        ممنون.. زیبا می‌بینید
        ارسال پاسخ
        دانیال رجحانی
        پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۷:۲۲
        درود بسیار خندانک خندانک
        مهرداد حسنی
        مهرداد حسنی
        پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۹:۰۸
        متشکر🌷🌷
        ارسال پاسخ
         صادقي(آپو)
        شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۰:۳۶
        درودها شاعر ارجمند خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        زیبا و دلنشین خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک دستمریزاد و خدا قوت خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهرداد حسنی
        مهرداد حسنی
        شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۵:۴۷
        ممنون و خیلی مچکر🌸🌷🏵️🌸🌷🏵️
        ..این متن لایق چنین تعریف زیبا نیست
        ارسال پاسخ
        زینب بویری (خزان)
        شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۰:۳۷
        درودشاعرگرامی خندانک
        زیبابود خندانک
        مهرداد حسنی
        مهرداد حسنی
        شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۵:۴۸
        حقیقتا زیبا میبینید... ممنون
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
        شاهزاده خانوم

        دل های ما به صحن حرم خوش نمی شود ااا ما هم چنان کبوتر بی آشیانه ایم
        محمد حسنی

        م گفته ها را شنیدیم ناگفته ها را در بغضی فرو بردیم دیدیم رسیدن ز گفته ها نمی آید
        شاهزاده خانوم

        درویش ها به فقر خیانت نمی کنند ااا ما دست های پوچ به یک هیچ قانعیم ااا بیت دوست داشتنی بود بازم نوشتم
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        قلبم چنانش می تپد کز پیرهن بیرون جهد ااا آیَد کنار قلب تو عشق و سلام ات بر دهد ااا بخشی از یک غزلم ااا سپاس بدروددد

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1