به همین سادگی
یک خانه ی کوچک و مُحقر،
ولی پُر از صفا
خانه ای تمیز و نُقلی ،
ولی پُر از وفا
یک زن و شوهر که ، جسم و روح شان ،
به وصل ، لَه لَه میزند
ولی در نبود هم ،
روحشان پرپر میزند
چند وسیله که ، اگر نبود ،
زندگی سخت می شد
چند بوسه که گر نبود ،
عشق ، بدنش لَخت می شد
چند جمله ی آکنده به طنز
که دلچسب ترست
چند لبخند ، که ازعسل ،
- که خرابی به درونش راه نیست –
در سلامت و شفا ،
بس عسل ترست
رفتارِ نمکینِ مستدامی که روح ،
از جسم ، تمنا آورَد
چند نگاهِ عاشقانه که ،
دستِ دل بگیرد و ، سوی رؤیا یش بَرَد
چند هم آغوشی عاشقانه که ،
ماورا را یادشان می آوَرَد
شیرینی عشقی که ،
شور و شوقی و شعف می آوَرَد
چند سجده درکنارهم ، ولی سوی خدا
چند مژده ، که سورپریزی باشد
وَ رضایتِ خدا
جاریِ یک تکیه گاهی محکم ،
یعنی رضایت اش
جاریِ روح وجسمی آرام ،
همه با هدایت اش
یکدلی ، هم سویی
بیدلی ، هم گویی
شانه به شانه دست در دستِ هم ،
هم قدمی
یکراست به سوی عشق ،
نه به سمت عدمی
دست بر شانه ی هم سوی خدا ،
نه به سمت و سوی اهرمن
نه به دورِباطل و بی هدفی ،
که مسیرِاهرمن ، دورِخودگشتن و بی هدفی ،
پُر است از نومیدی ،
همچو گوش ماهیِ یک ماهیِ مُرده ،
ظاهرش مثلِ صدف ، اما خالی و تهی ،
بدونِ صدفی
عشقی ساده ، فریبا و ملیح و زیبا
همراهی و جاده ،
قدمهایی شناور، محکم ، ولی زیبا و فریبا
به همین آسانی ،
آن دو روح ،
یک روحِ می شوند
به همین سادگی ،
آن روحِ یکی شده ،
مالکِ دنیاهای زیبا می شود
معنیِ سعادتی که هرکس آرزوی آن را دارد
صاحب وجدانی ،
که آرام و قراری دارد
بهمن بیدقی 99/1/17