« نيروي عشق »
نیروی عشق ، مبداء جسم بشر بُوَد1
عشق است نیرویش،به سرم غوطه ور بُوَد
عشق آفرید ، هرچه سماء و بحر و بر2 بود
تأثیـر عشق ، در همـه جـا با اثـر بود
عشقِ یگانه ای که زِ فکر بشـر بود
تأثیـر نیکـش ، از همه کس خوبتـر بود
پابست عشق آنچه بود ، از بشـر بود
آن را که عشق نیست ، هیولا و خر بود
عشقی که در دیار بشـر رهگذر بود
هر کس نـداند آن ، زِ دیارش بِدر بود
عشقـی که در سـر بشـرس، با اثـر بود
هـر سـر که آن ندارد، خاکش به سـر بود
سِری3 در این رهست،که عشقم به سر بود
بی عشق،سنگی است که به هر رهگذر بود
رمزی در این سرس ،که مرا در نظر بود
بی رمز اگر بُوَد ، زِ کدویی بَتـر4 بود
آن رمز معرفت ، که بشر را به سر بود
قدر بشـر زِ معرفتـش ، خوبتـر بود
با قدر نیست ،هر که زِ رمزش تهی بود
بی رمز عشق ، حق ز حقیقت بدر بود
عشقـس میان حق و بشـر رهنما بود
زآن عشق حق ،بشر به جنان رهگذر بود
هرکس ز راه عشق و حقیقت، برون بود
بر جای عشق حق ،که جنونـش به سر بود
عشق حقـس ، مطابق عقل بشـر بود
از دیگران کم است و از ره بدر بود
هر سـر که سروری کند ،از عشق حق بود
بی عشق حق، سری نَبُوَد ، استخوان بود
خوشدار ای حسن ،به سرت عشق حق بود
از عشق حق ، به نیروی نطقت اثـر بود
٭٭٭
1- باشد 2- آسمان و دریا و خشکی 3- رازي 4- بدتر
درودتان احسنت چون همیشه عالی موفق باشید وعاقبت بخیر باخانواده آمین درپناه حق باخانواده
زنده باد زندگی