يکشنبه ۲ دی
های و هویم به هواست.... شعری از کامیار کریمی
از دفتر سیاه و سفید نوع شعر
ارسال شده در تاریخ شنبه ۴ آذر ۱۳۹۱ ۱۷:۴۲ شماره ثبت ۸۴۲۷
بازدید : ۸۶۹ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب کامیار کریمی
|
کمرم خم ز گرانی شده پشتم چو عصاست........های و هویم به هواست
نرخ نان همچو طلا، جان لیک کم نرخ و بهاست............ این به حُکمِ اُمراست
روز و شب جان بکَنم باز که فقرم بر جاست..........طاقتم رو به فناست
درد این دل که به رخسارۀ زردم پیداست ...........بهر خیل غمهاست
لاجرم روی زبانم همه دم ورد و دعاست............یه گمانم بیجاست !!
بی اثر چشم و دو دستم همه با هم به سماست.......... خالقم با فقراست؟!؟!
جای یک سکّه، شپش در ته جیبم پویاست...........خانه اش هم پایاست
پسرم گفت: پدر جامه ندارم، سرماست!......... شد به تن مویم راست !
دخترم گفت: تن از تنگیِ رختم پیداست! ......این جبینم دریاست!
تا کجا گویمشان فردای هم روز خداست؟!..........پس خدایم به کجاست؟!
درد ما زخم لب زهری صمصامِ بلاست .............تبِ لازم چو وباست
بهر ما از چه ستم نامیراست؟!.......... چه بگویم که ز ماست!!!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.