شنبه ۳ آذر
|
دفاتر شعر روح انگیز امیدی فرح
آخرین اشعار ناب روح انگیز امیدی فرح
|
من سوادم بیش
از سواد عشق نیست
فقط تا کلاس عشق
خواندم و نوشتم
گوشم فقط زمزمه های شبانه
عشق
و آژیر بر پایی سحرگاهی
عشق را می شنود
زبان نوشتاریم
نوعی خط لمسی ست
که با حس خوش بوی عاشقی
به حرکت در می آید
و خط گفتاریم پر و بال دارد
تخیلات و ایهام
شخصیت های داستان هایم را
سوار بر دو کتف بال خودم
می نشانم
و به زادگاه ی قهرمانان می برم
به تفرج و تحقیق و پژوهش
می پردازند
هر کدام از بندهای انگشتانم
جهت یابی و
قطب نمایی مجهز است
باید خالق فضا های طوفان زا
باران های سیل آسا
در دفتر شعرهایم
و صفحه های کتابم باشم
آتش سوزی جنگل در
تابستان سوزان را باید
بسان طبیعت بانی
مدیریت کنم
تا آسیبی به بره گوزن ها
به خط گور خرها نخورد
ترانه های شعرهایم موزیکال است
بسیار شکننده و ترد و نازک است
باید پرنده ها ی سروده هایم
با ساز نو گیتار پاپ بنوازند برقصند
با ساز کلاسیکِ تمبک و تار
چهچهه و آواز سر بدهند
نامم عشق است دیگر
در نگاریدن حماسه های
پهلوانی
هر انگشتم سِمَتَ بازی اسباب واثاث
کارزار را بر عهده می گیرد
یکی گرز می شود در دست یل پهلوان
یکی تیر و کمان در دست تیر انداز سوار بر اسب تیز رو
انگشت دیگرم
تک سوار پیشتاز در میدان نبرد
یکی هم نیزه زهر آگین می شود
برای شکار تک تیر اندازهای دشمن
و هزاران نقش می آفرینند
در میدان نبرد دفاع از خاک وطن
نقش آفرینانی متبحر در صحنه ها
و پدال های مختلف بازی باید بسازی
سازنده ی نوشته های توانمند
نویسنده و
سناریو نویس قابل
که در قالب نقش ها و نمایش ها
مانند بازیگران فرو می رود
هنر عشق را درس آموزشی و
کلاسی نیست
تجربه ی دل سپردن و قلم فشاردن
و خلاقیت و ایده های ناب است .
دلدادگی و جان سپردن است
من شاگرد مکتب عشقم
خوش می بینم
خوش می نویسم
و زیبا به آینده ی پیش رو
می اندیشم
نوشته ی - روح انگیز(فرح )
امیدی - شیراز
1399/1/24
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
جسارتا تناقض ندارد:
(فقط تا کلاس عشق
خواندم و نوشتم )
با
(هنر عشق را درس آموزشی و
کلاسی نیست)
به گمان کمترین زیبایی های این سروده دلنشین در طول بلند آن نا پیداست
جسارتم را ببخشید