تعبیرِخواب
دلِ من نغمه خوان عشق ات بود و،
دف هم میزد
درسماعی شکرین میرقصید وشاد بود،
سوت هم میزد
جشنی شده بود ،
یک نفره ، از شنیدنِ آمدنت ،
لبخند هم میزد
از خوابِ قشنگم که بیدار شدم، یادم آمد ،
عشقم مرده بود
مغزم ،
دست به تعبیرِخطرناکِ خوابِ من میزد
گفت که حلقه های دف استعاره ای ،
از زلزله ی بدنم بود
که به اعضای تن ام ،
اول لرزه ای ،
بعد از آن، پس لرزه ها میزد
آن سماع شکرین ،
فکرم بود که گیج شده بود
مثل دیوانه ها می چرخید و دُوردُورمیزد
جشن نبود سوگ ام بود
خنده نبود مویه بود
ازشدتِ مصیبت ، نفسش تنگ شده بود
با هِق هِقی جان گداز،
ناله ها میزد
گفتم که خواب را اینگونه تعبیرنمی کنند ،
احمق !
مغزم را دیدم که خجالت کشیده بود
دیدم گوشه ای نشست و زار میزد
چند لحظه بعد ، ویولون در دستم بود
اول آرشه بر تارهایش زوزه ای کشید و ،
ناله ها میزد
بعد ریتم اش تند شد ،
طوری که می شد با آن رقصید
مغزم مستِ یادِ عشقم شده بود
باز با یادِ او درونِ بهشت ،
سوتِ خودش را میزد
از یادِ اینکه او در بهشتِ رویاهاست
همیشه دیگر شاد بود
با کل وجودش امیدوارانه ،
خنده و ،
لبخند ها میزد
بهمن بیدقی 99/1/20
امید بخش