منظورم ازعاشقانه هایم
آنکه از عشق اش چو شمع ،
بی تابم و لبریزم و میسوزم تویی
آنکه هرچه را بهانه کرده ام ،
از او سخن گویم تویی
روح و جانم، جسم ام و هر آنچه دارم از تو است
زیورِ عبادتم ، روحِ دعاهایم تویی
همه این دنیا و بینهایتْ زندگیِ من، که باقی است
آنچه دارم و ندارم ،
زینت ام ،
بس افتخارم ،
همه ی ضمانت ام
خدای من ، تنها تویی
این گِل کوزه گری بدون روح ات ،
مرده ای بیش نبود
زمزمِ رفع عطش های وجودم ،
همه شیرین رطب ام تنها تویی
سالها گشتم به دنبال سعادت در همه دنیای دون
دیدم در وسعت آن کویرها ،
خوشبختیِ ماندگار، سرابی بیش نبود
همه ی سعادتم ، مونس جان ام ،
یاورِ تک تک لحظه های من تنها تویی
گر بگویم همه ی جانم فدایت ،
تحفه ای ناقابل است
دیدم هرچه را که پیشکش آورم ،
خالق ومعنایش تویی
هر توانِ بیکرانی را تصور میکنم
قدرتِ بی انتهایت ، از همه غالب تر است
پس نمیترسم دگر از بمبهای دستسازِ این بشر،
زیرا نگهدارم تویی
هیچ چیز جز تو ندارم ،
می بالم به این داشتن ام
اینکه میگویم که فرهاد شده ام ،
شیرین شده دنیای من
منظورم شیرینی ست ، ناشی از داشتن ات
شیرینیِ بی مثالِ این عالمِ من ،
خدای من ! تنها تویی
بنده گون آمده ام به پیشگاه ات ،
خوبِ من رحمی کن
بهترین ام !
همدم ام !
زیباترین ام!
هرچه را که بهترین ست ای خدا ،
معنای آن تنها تویی
همه ایمانم و امّیدم و شادی ام ،
به این جمله ی زیباست :
آنچه درنهایت میمانَد برایم ،
دلبرم ! تنها تویی
دیگر از دنیائیان خسته شدم خدای من
همه منظورم ازعاشقانه هایم ،
ای خدا تنها تویی
بهمن بیدقی 99/1/16
مناجاتی زیباست