« صحبت جاويد »
ياران هنـر فـردي من ، بـي ثمـر افتد
از بسكه تصادف بُوَد، آن بي اثـر افتد
بُـبريده شود از دَم شمشـير تصادف
گـر پاي تحول ، به دَم اين شرر1 افتد
همراه همين گردش و اين سِيـر مسيرش
هر كس كه نـگردد، زِ مسيرش بِدر افتد
در گردش دنيا و در آن راه مسيـرش
هر كس نَـرَود همره آن ، در خطر افتد
آثار كه ماندست،در اين گردش اين مُلك
اين صحبت كلي است كه بر خير وشر افتد
اين گردش دنياس، بسا2 گردد و گرديد
كي شد كه نگردد و خودش دورتر افتد
كي بود كه اين مُلك نگرديد و بدانيم
كي شد كه ازاين گردش خود،در خطر افتد
اندر نظـر مـن كه چنيـن بـوده و باشد
با دقت اگـر گـردش اين ، در نظر افتد
در گردش اين ملك و در آن دام كمندش3
صد شير هنـر پيشه و صد شير نـر افتد
گرديدن اين ملك،خودش را خطري نيست
از گردش اين ملك ، بشر در خطر افتد
فكـر من و تو، بهـر بـجا ماندنـي خود
فكـر غلطي مي بُوَد و بي ثمـر افتد
دنيا بـفريبـد همه ي خلق جهان را
بر كس نـدهد سود و همش بر ضرر افتد
هر پادشهـي را نـتوان بي هنرش خواند
آن حكم شهي كه فوق هزاران هنر افتد
دنياي بشـر پادشهـي خواهد و حكمـي
تا گردش دنيا به بشـر با ثمـر افتد
جاويد در اين گردش دنيا ، نـشود ماند
از هيبت آن ، لرزه به كوه و كمر4 افتد
جاويد تـر از صحبت جانان، نـتوان يافت
اين نكته جهاني است،كه جاويد تـر افتد
آخر حسن از صحبت جاويد بـگفتي
جاويد نـشد ، هر كه به خلّاق در افتد
٭٭٭
1- پاره آتش 2- بسيار 3- طناب-ريسمان 4- ميانه كوه
سلامو درود استاد دهنوی گرامی