شنبه ۸ دی
|
دفاتر شعر مهسا مولایی پناه (غریب)
آخرین اشعار ناب مهسا مولایی پناه (غریب)
|
بیستون آمدم و حرف ز فرهاد افتاد
ز غم کوه شکن تیشه به فریاد افتاد
گفت آه از ستم یار بر این عاشق زار
کوه فهمید چو داغش ز دلش رفته قرار
دل کوه از غم فرهاد چو موم است هنوز
گریه ی کوه بلند است از اینجا شب و روز
گفتم ای تیشه ی دلسوز حقیقت گفتی
داستان غم عاشق تو به غربت گفتی
خواهشی هست ز تو تیشه ی فرهاد دمی
گوش داری تو حکایت ز من هرچند کمی
تیشه ام اشک من و کوه دل مجنون است
بهر هر اشک دل عاشق من در خون است
خوش به فرهاد که آخر ز غم شیرین رفت
تلخ کامش بشد از ناله ولی شیرین رفت
داستان دل خود را به همه عالم گفت
دست در دست خدا داد و سپس راحت خفت
داستان دل من لیک پر از رنج و غم است
تا قیامت زنم هیهات بدان باز کم است
...
|
نقدها و نظرات
|
سلام و عرض ادب و تبریک متقابل سپاس از نظر لطف شما استاد گرامی | |
|
سلام و عرض ادب خدمت شما استاد گرامی سپاس از نظر لطفتان | |
|
سلام و عرض ادب خدمت شما شاعر بانوی فرهیخته سپاس از نگاه پر مهرتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دستمریزاد
اعیاد شعبانیه مبارک