سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        هبوط تنهایی

        شعری از

        باقر رمزی ( باصر )

        از دفتر دفترچه بغلی سیاه مشقهای من نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۶ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۰۳ شماره ثبت ۸۳۱۵۹
          بازدید : ۴۶۴   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

         
        نتیجه تصویری برای هبوط
         
        ***هبوط تنهایی****
         
         شمشیر تو
         
        با آه زخمهای من می‌رقصد .
         
        وقتی که تازیانه‌ات را
         
        به کبودی گونه‌ام می‌زنی
         
        به یاد نعره‌ی آلبالو-گیلاسهای
         
        تاریخی بد-مستان عرق سگی می‌افتم
         
        و صورتم گل می‌اندازد .
         
        من می‌دانم که زبان
         
        گل قرمزی من ،
         
        روزی خاکستر سبزینه‌ی سرم را
         
        بر باد خواهد داد .
         
        همه می‌گویند :
         
        مگر کله‌ات بوی قرمه‌سبزی می‌دهد ؟
         
        ولی باید گفت صحیفه‌ی مشیّت و حکمت ،
         
        حرف اول و آخر را زده‌ است.
         
        آیا قرن جاهلیت کذائی
         
        فکر می‌کند هر کسی ،
         
        هر جایی ،
         
        هر چیزی می‌تواند
         
        به تفکرات نابالغ جوانانمان
         
        تجاوز کند ؟
         
        ای گیاه‌کاران کرانه‌های آسیب !
         
        خون هزاران کودک و جوان
         
        در سر هر کوچه و خیابان
         
        از بوته‌ی کانابیس تَوَهّم
         
        و از هسته‌ی ماری‌جوانای مزرعه‌ی شما
         
        به زمین‌های غصبی و بی‌هدف می‌ریزد .
         
        ای راهپیمایان هزار و چهارصد ساله‌ی صفا و مروه !
         
        اکنون آفتاب مذاهب
         
        افول کرده است
         
        و در-راه-ماندگانِ بی‌خضر ،
         
        امیدشان را به فانوسهای غبارگرفته بسته‌اند
         
        و چشمانشان را برگهای پاییزی
         
        به شعاع آینه می‌برند .
         
        این خونابه‌ای که از دیدگان
         
        ما می‌ریزد از آلودگی
         
        محیط زیست خاتون ابتکار است
         
        و این زخمهای کهنه ،
         
        محصول لیسیدن کاردکهای
         
        حقه‌باز کشتزاران افیون
         
        که در هر سحرگاه
         
        در دشت خشخاش دیده می‌شوند .
         
        سحرآفرینا!
         
        به دستانم که پر است از
         
        ریگهای دشت وحشت نگاه کن !
         
        انگشت‌نگاران قرنطینه‌ی انفرادی
         
        نمی‌توانند مرا شناسایی کنند .
         
        ما از سلسله‌ی فروافتادگان فردوسیم
         
        که در هبوط تنهایی
         
        به چرای کوکا مشغول شده ایم .
         
        ببین چگونه فراعنه‌ی مدعی الوهیّت ،
         
        کمرگاه خواهران نابالغ ما را
         
        با ترازوی لامسه اندازه‌گیری می‌کنند
         
        و در بوسه و کنار شبهای چراغانی ،
         
        فرعونکهای مادگی خود را زنده‌ زنده
         
        با دستمالهای خونین
         
        به گورهای متروک می‌کشند ؟
         
        ما ندای درد در نقشینه‌ی سفالینه‌های اساطیری را
         
        دیده‌ایم و آن را با تعقّل و تفکّر و وجدان
         
        به تمام زبانهای مرده و زنده‌ی دنیا ترجمه کرده‌ایم .
         
        تاریخ تظلّم در هیچ لحظه‌ای
         
        بدون دادخواهی نبوده
         
        و در دادگاه‌های صحرایی ،
         
        اسطورهایمان را به دارهای آه و درد کشانده‌اند
         
        و با زخم و چِرک ،
         
        ملیّت مردمی را تهدید به آتش و دود کرده‌اند .
         
        ای سازه‌سازان آسمانخراش!
         
        اکنون گنجشکهایمان در جرز
         
        سقفهای قدیمی لانه دارند .
         
        شما را به اشتران خسته‌ی بیابانهای شور و خار
         
        سوگند می‌دهیم
         
        که با چوبِ بد مستی و خود خواهی خویش
         
        آنها را به مخروبه‌های انزوا
         
        تبعید نکنید .
         
        بگذارید مورّخان و مفسران تاریخ ،
         
        جیک جیک بیحالی و خستگی آنها را
         
        برای گربه‌های زیر شیروانی تفسیر کنند .
         
        باور داری که در دخمه‌های عمیق مدنیّت گرفتاریم ؟
         
        این افسانه نیست
         
        بلکه در آستانه‌ی یقین و ایمان قرار گرفتن است .
         
        سقف خانه‌هایمان از بی‌ پرستویی تَرَک برداشته
         
        و حتی بر روی طاقچه‌ی روحانیّت متروکمان ،
         
        صحیفه‌ی تحریف‌ شده‌ای نیست .
         
        من سیگار برگ پاییزی جیب تفاخرِ ،
         
        همراهِ فندک اتمی‌ام را
         
        به کدامین خاطره بسپارم ؟
         
        روزگاری در جزایر موهوم
         
        به دور آتش شبه‌زردشتی می‌گشتم
         
        و در انتها به ققنوسی بدل می‌شدم که باید
         
        دوباره متولد می‌شد .
         
        خِرخِره‌ی سینه‌ی من
         
        با زخمهای خنزیر گلوگاهم تبانی کرده‌اند
         
        و خمیازه‌ ها
         
        جلو تکلّم واژگان ستایشم را گرفته اند .
         
        در تکاپوی جاده‌های مه‌ گرفته سرفه‌های قدیمی‌ام
         
        که حاکی از شیمیایی حلبچه است
         
        پارازیت می‌دهند
         
        و حتی نوای آه مرا خدشه‌دار می‌کنند .
         
        به کدامین خدای غیرارگانیک پناه ببرم؟
         
        ریه‌هایم در محله‌ی فقیرنشین رامشگران
         
        زندانی اند.
         
        اکنون ای پیامبر نرگسها !
         
        بیش از پیش به رسوایی وحی
         
        و الهاماتت نیازمندیم ،
         
        ما را جرعه‌نوش
         
        «  إنّا أعطَیناکَ الکُوثَر  »
         
        گردان !
         
        هر چند که در طواف کعبه‌ی مجازی‌ات ،
         
        انجیل و توراتِ مقبولیّتت
         
        زیر بغل هایمان است.
         

        باقر رمزی باصر
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۹ ۰۹:۲۸
        بسیار زیبا و طولانی است خندانک خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        پنجشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۹ ۱۵:۴۷
        درود جناب رمزی
        به امید روزهایی برای انسانیت
        مانا باشید به مهر گرامی
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۹ ۱۶:۱۵
        درودوسلام
        شاعر واستادگرامی
        در خور تحسین
        سرودی بود
        واقعا زیبا ودلنشین بود
        مرحبا برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مسعود میناآباد  مسعود م
        جمعه ۸ فروردين ۱۳۹۹ ۰۸:۰۸
        بسیار عالی
        درود بر شما ... خندانک خندانک
        خاك من گِل شود و گُل شُكفد از گِل من
        تا ابد مهــــــــــــــر تو بيرون نرود از دِل من
        -----------------------------------مولانا
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3