سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      هبوط تنهایی

      شعری از

      باقر رمزی ( باصر )

      از دفتر دفترچه بغلی سیاه مشقهای من نوع شعر دلنوشته

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۶ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۰۳ شماره ثبت ۸۳۱۵۹
        بازدید : ۴۳۱   |    نظرات : ۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

       
      نتیجه تصویری برای هبوط
       
      ***هبوط تنهایی****
       
       شمشیر تو
       
      با آه زخمهای من می‌رقصد .
       
      وقتی که تازیانه‌ات را
       
      به کبودی گونه‌ام می‌زنی
       
      به یاد نعره‌ی آلبالو-گیلاسهای
       
      تاریخی بد-مستان عرق سگی می‌افتم
       
      و صورتم گل می‌اندازد .
       
      من می‌دانم که زبان
       
      گل قرمزی من ،
       
      روزی خاکستر سبزینه‌ی سرم را
       
      بر باد خواهد داد .
       
      همه می‌گویند :
       
      مگر کله‌ات بوی قرمه‌سبزی می‌دهد ؟
       
      ولی باید گفت صحیفه‌ی مشیّت و حکمت ،
       
      حرف اول و آخر را زده‌ است.
       
      آیا قرن جاهلیت کذائی
       
      فکر می‌کند هر کسی ،
       
      هر جایی ،
       
      هر چیزی می‌تواند
       
      به تفکرات نابالغ جوانانمان
       
      تجاوز کند ؟
       
      ای گیاه‌کاران کرانه‌های آسیب !
       
      خون هزاران کودک و جوان
       
      در سر هر کوچه و خیابان
       
      از بوته‌ی کانابیس تَوَهّم
       
      و از هسته‌ی ماری‌جوانای مزرعه‌ی شما
       
      به زمین‌های غصبی و بی‌هدف می‌ریزد .
       
      ای راهپیمایان هزار و چهارصد ساله‌ی صفا و مروه !
       
      اکنون آفتاب مذاهب
       
      افول کرده است
       
      و در-راه-ماندگانِ بی‌خضر ،
       
      امیدشان را به فانوسهای غبارگرفته بسته‌اند
       
      و چشمانشان را برگهای پاییزی
       
      به شعاع آینه می‌برند .
       
      این خونابه‌ای که از دیدگان
       
      ما می‌ریزد از آلودگی
       
      محیط زیست خاتون ابتکار است
       
      و این زخمهای کهنه ،
       
      محصول لیسیدن کاردکهای
       
      حقه‌باز کشتزاران افیون
       
      که در هر سحرگاه
       
      در دشت خشخاش دیده می‌شوند .
       
      سحرآفرینا!
       
      به دستانم که پر است از
       
      ریگهای دشت وحشت نگاه کن !
       
      انگشت‌نگاران قرنطینه‌ی انفرادی
       
      نمی‌توانند مرا شناسایی کنند .
       
      ما از سلسله‌ی فروافتادگان فردوسیم
       
      که در هبوط تنهایی
       
      به چرای کوکا مشغول شده ایم .
       
      ببین چگونه فراعنه‌ی مدعی الوهیّت ،
       
      کمرگاه خواهران نابالغ ما را
       
      با ترازوی لامسه اندازه‌گیری می‌کنند
       
      و در بوسه و کنار شبهای چراغانی ،
       
      فرعونکهای مادگی خود را زنده‌ زنده
       
      با دستمالهای خونین
       
      به گورهای متروک می‌کشند ؟
       
      ما ندای درد در نقشینه‌ی سفالینه‌های اساطیری را
       
      دیده‌ایم و آن را با تعقّل و تفکّر و وجدان
       
      به تمام زبانهای مرده و زنده‌ی دنیا ترجمه کرده‌ایم .
       
      تاریخ تظلّم در هیچ لحظه‌ای
       
      بدون دادخواهی نبوده
       
      و در دادگاه‌های صحرایی ،
       
      اسطورهایمان را به دارهای آه و درد کشانده‌اند
       
      و با زخم و چِرک ،
       
      ملیّت مردمی را تهدید به آتش و دود کرده‌اند .
       
      ای سازه‌سازان آسمانخراش!
       
      اکنون گنجشکهایمان در جرز
       
      سقفهای قدیمی لانه دارند .
       
      شما را به اشتران خسته‌ی بیابانهای شور و خار
       
      سوگند می‌دهیم
       
      که با چوبِ بد مستی و خود خواهی خویش
       
      آنها را به مخروبه‌های انزوا
       
      تبعید نکنید .
       
      بگذارید مورّخان و مفسران تاریخ ،
       
      جیک جیک بیحالی و خستگی آنها را
       
      برای گربه‌های زیر شیروانی تفسیر کنند .
       
      باور داری که در دخمه‌های عمیق مدنیّت گرفتاریم ؟
       
      این افسانه نیست
       
      بلکه در آستانه‌ی یقین و ایمان قرار گرفتن است .
       
      سقف خانه‌هایمان از بی‌ پرستویی تَرَک برداشته
       
      و حتی بر روی طاقچه‌ی روحانیّت متروکمان ،
       
      صحیفه‌ی تحریف‌ شده‌ای نیست .
       
      من سیگار برگ پاییزی جیب تفاخرِ ،
       
      همراهِ فندک اتمی‌ام را
       
      به کدامین خاطره بسپارم ؟
       
      روزگاری در جزایر موهوم
       
      به دور آتش شبه‌زردشتی می‌گشتم
       
      و در انتها به ققنوسی بدل می‌شدم که باید
       
      دوباره متولد می‌شد .
       
      خِرخِره‌ی سینه‌ی من
       
      با زخمهای خنزیر گلوگاهم تبانی کرده‌اند
       
      و خمیازه‌ ها
       
      جلو تکلّم واژگان ستایشم را گرفته اند .
       
      در تکاپوی جاده‌های مه‌ گرفته سرفه‌های قدیمی‌ام
       
      که حاکی از شیمیایی حلبچه است
       
      پارازیت می‌دهند
       
      و حتی نوای آه مرا خدشه‌دار می‌کنند .
       
      به کدامین خدای غیرارگانیک پناه ببرم؟
       
      ریه‌هایم در محله‌ی فقیرنشین رامشگران
       
      زندانی اند.
       
      اکنون ای پیامبر نرگسها !
       
      بیش از پیش به رسوایی وحی
       
      و الهاماتت نیازمندیم ،
       
      ما را جرعه‌نوش
       
      «  إنّا أعطَیناکَ الکُوثَر  »
       
      گردان !
       
      هر چند که در طواف کعبه‌ی مجازی‌ات ،
       
      انجیل و توراتِ مقبولیّتت
       
      زیر بغل هایمان است.
       

      باقر رمزی باصر
      ۶
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      پنجشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۹ ۰۹:۲۸
      بسیار زیبا و طولانی است خندانک خندانک
      ایمان اسماعیلی (راجی)
      پنجشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۹ ۱۵:۴۷
      درود جناب رمزی
      به امید روزهایی برای انسانیت
      مانا باشید به مهر گرامی
      محمد باقر انصاری دزفولی
      پنجشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۹ ۱۶:۱۵
      درودوسلام
      شاعر واستادگرامی
      در خور تحسین
      سرودی بود
      واقعا زیبا ودلنشین بود
      مرحبا برشما
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      مسعود میناآباد  مسعود م
      جمعه ۸ فروردين ۱۳۹۹ ۰۸:۰۸
      بسیار عالی
      درود بر شما ... خندانک خندانک
      خاك من گِل شود و گُل شُكفد از گِل من
      تا ابد مهــــــــــــــر تو بيرون نرود از دِل من
      -----------------------------------مولانا
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0