يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر شکیبا درخشانی ( روح الغزل )
آخرین اشعار ناب شکیبا درخشانی ( روح الغزل )
|
من از صدای شب
از صدای سوزناک شب
می دیدم
می دیدم وزیدن باد را
می شنیدم شنیدن درخت را
می بوییدم لطافت عشق را
و در انتهای تنهایی
به کوچه ای پناه می بردم
و آرام
در درونم
ترا صدا می کردم
اشک می ریختم
دوباره صدای شب را می شنیدم
یقین داشتم که صبح طلوع می کند
از شیشه های غبار شده ی چشمانم
دوباره به ازدحام خونبار عشق نگاه می کردم
آنانی که با بستری از خون با معشوق همخوابه می شدند
و فردا دیگر نبودند
آنهایی را می دیدم که از داغی بوسه ها
به خوابی عمیق فرو می رفتند
و در آغوش مرگ
ترانه زندگانی می خواندند
دستانی را می دیدم که می نواختند
دلهای ضعیفان را
و مردانی که عاشق می شدند
و زنانی که دوباره دل می بستند
و عشق
عشق دوباره آبستن خوبی ها می شد
من صدای شب را می شنیدم
✍ #روح_الغزل
#شکیبا_درخشانی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.