شاه بر شاهنشین آمده است
پدرم آمده است ؛
با قدم های بلند
مقدمش آینه بندان و دلش دولت عشق
بودنش خواستنی تر ز تمنای بهشت
قسمش راست تر از مسجد و محراب و کنشت
اعتبارش سند معتبر هشت بهشت
در نگاهش پر خورشید نهان
در صدایش نفس حضرت داوود عیان
شِکر اندر شکر و جوهر شیرینِ بیان
با چنین وضع که گفتم
پدرم آمده است ؛
آمده تا که دمی باز نفس تازه کنم
بنشینم آرام
تکیه بر کوه کنم
پنجه در کشتی طوفان شکن نوح کنم
پدرم آمده است ؛
آسمان آمده تا پرده ی ادراک زمین
رحمت از عرش فرود آمده بر خاک زمین
تا ببینیم از این باغ چه بر می گیریم
پدرم آمده است ؛
محکم و سوخته و خسته ترین
سربلند از گذر راه نفس گیر زمان
و کماکان نظرش باز تر از خنده ی صبح
چشم و گوش و دل و دین
پاک تراز آب روان
باز می گویم و تکراری نیست
ایها الناس بدانید که امشب
پدرم آمده است ؛
دست و پا جمع کنید و
به ادب بنشینید
لب ببندید و فقط گوش کنید
که دل آرام ترین زمزمه ، هایِ پدر است
و خوش آواز ترین بانگ ازآن پدر است
دوستان قدر بدانیم که ایمان پدر است
بر سریر دل فرزند سلیمان پدر است
بوی گندم به خدا در نفس نان پدر است
ادب و تربیت و جوهر امکان پدر است
بند بند تنمان
آبیاری شده از بند وجود پدر است
تا ببینیم از این گنج چه بر می داریم
پدرم آمده است ؛
ناز ابریشم این شعر فدای قدمش