يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
آخرین اشعار ناب زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
|
برای یاری که آن جهانی شد؛ و دیگر بازنمیگردد به این دنیا؛ امّا، هموارهی مهرش جاریست، در جای تا جایِ دنیای دلم:
در کنجِ غم نشستهام؛
چشمهایم را بستهام؛
و میاندیشم پیوستهی خاطراتت را،
از مبدا مهر؛
«کوچهی دستبوسی»؛
تا چهارراهِ مهرورزی؛
و تا آن خیابانِ دراز؛
که باز میشد،
رو به مرکزِ احساساتِ دلمان،
در خانهی گلِ سرخ؛
در حیاط خلوتِ عطرِ یاس،
و در عصرهای سرشار از احساس...
***
در بازگشت از مسیرِ مهربانی،
باز ما بودیم و،
«کوچهی دوبارهی دستبوسی»؛
نامی که تو،
بر آن مبدا و مقصدِ مهر،
گذاشته بودی با عشق!
***
چه زود رفتی؛
ای دردآشنای دریای تنهاییهای پیوستهام!
چه زود رفتی؛
و آه گذاشتی،
بر اندامِ قلبِ خستهام!
میشد میماندی؛
و از مهر میخواندی،
تا،
هموارگیهای مهرورزی!
***
وای بر دلِ تنهایم؛
میبایست قدرَت را،
بهتر میدانست،
تنهاییهای دلم!
***
منم و، رنجِ عذابی که بدونِ مهرت،
به سرای دلم اکنون، زده سایه؛ افسوس!
***
گفتی که تو را خواهم، هر جور که باشی؛ آه...
ناجور شدم تنها؛ اینگونه مرا خواهی؟!
زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)
|