يکشنبه ۲ دی
رسیده صبح و من از روشنی ها بی تو بیزارم شعری از پژمان صفری
از دفتر کتاب غزل خون نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۸ ۲۱:۲۹ شماره ثبت ۸۲۱۵۸
بازدید : ۲۴۴ | نظرات : ۳
|
آخرین اشعار ناب پژمان صفری
|
رسیده صبح و من از روشنی ها بی تو بیزارم
چه صبحی؟ من که در چنگ شب یادت گرفتارم
تو را هرچند که دوری کماکان دوستت دارم
نخواه از من که گام تازه ای در عشق بردارم
به تابوت تنم جز روحی افسرده چه جا مانده؟
تمام روز غمگینم ، شب از فکر تو بیدارم
منِ پژمرده را هر روز با خود میکشم هر سو
و شب تا صبح در آغوش خود یکریز می بارم
ندارد شانه هایم تاب یک اندوه دیگر را
کمک کن تا که داغی روی داغ کهنه نگذارم
برای من دعا کن تا فراموشم شود عشقت
دعا کن تا که از این بیشتر خود را نیازارم
پژمان صفری
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.