زمان در گذر ثانیه ها
دوشادوش خاطره ها
چه زود میگذرد
کدامین روز با تو بودن را به خاطر نسپارم؟
در کدامین خاطره شیرینت تن به ادای زندگی ندهم؟
که بهترین ها محکوم به تکرار دوباره اند.
زمان در فراسوی چشمان تو می چرخد
و من فصل دیگری را از چشمان تو می چینم
چشمهایت رازیست جادویی، که کیمیای خوشبختی را اکسیر می کند
و زمان هر چه پیچش، تاب گیسوی تو را پیچ در پیچ می کند
فلسفه شگفت زیبایت را طور دیگری معنا می کند
من در جدال دل و عقل
خاطره خواه دو تن بودم
نیمی که عاقلانه برگزید
و
نیمی که عاشقانه دل ربود
در باور ثانیه ها چه می گذرد
تو بی شک تراوش یک آغازی
برای پایان زندگی
روزها
ماه ها
سالها گر اگر بگذرد
تو باز همان اندیشه استواری
جاری در جویبار ابدیت
تو از هر کجا سرچشمه میگیری
من غرق در روزهای خوب با تو ماندنم
با تو بودنم
در تو زندگی کردنم
زادروز آمدنت به زندگیم
سالروز ماندنت تا پای جان در کنارم
مبارک
(تقدیم به مهربانترین یار همیشگی همسرم)