سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        برای نبود

        شعری از

        صدرالدین انصاری زاده

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۸ ۱۸:۵۶ شماره ثبت ۸۱۳۷۷
          بازدید : ۲۸۴   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        آخرین اشعار ناب صدرالدین انصاری زاده

        برای نبود
        به دنیا آمده بودم
        حتی در سینه ام
        جایی برای خود نداشتم
        دست ها بالا
        ترسان و مسلح
        جیب های باد را گشتم
        برگ خوشبختی برایم پنهان نکرده بود
        چمدان روزها می غلتید و می رفت
        حتی به دقت
        لباس های خصوصی را زیر و رو کردم
        اما چیزی
        جز آهوی غمگین دشت
        در شانه ها نمی دوید
        جاجیم بافی با نخ های گمشده
        سرنوشت من
        از هم بافتن با ذره بین و خون و تهدید بود
        سر بر دیوار
        سر در دیوار
        به قعر انزوای قابها فرو رفتم
        اما
           حیوانات ماقبل تاریخ رهایم نمی کردند
        از دورمانده ها خیال می کردند
        برای بر آینده رسیدن
        باید از روی جنازه ی من رد شد
        من ؟!
        من که جایی برای ایستادن نداشتم
        نه روی حرف
        نه روی گلویی
        نه روی مدفن گنجی . . چیزی
        برای نبودن
        آمده بودم به دنیا
        خیاطی کردن با پارچه های نامرئی
        این گونه خود را گم کرده
        این گونه
                  در پوست خود نمی گنجیدم
        نبودم
        نه انسان بودم
        نه کتاب منطق
        نه فسیل زنده ی میمون های درمانده از تاریخ
        نبودم
        درست مثل هیچی که هیچ وقت نبود
        فقط نبودم
        نزدیک اژدهاهایی زندگی کردم
        که حتی افسانه های قهرمان بار از دیدشان جیغ می کشیدند و
        به افسانه می گریختند
        مسیح می دانست
        میخ بر صلیب سرنوشت کوبیدن
        هیچ نسخه ای را دوا نمی کند
        پس خودش را با جعبه های میخ و نیسان
        به رومیان فروخت
        من نه مسیح ام نه داوود
        اما برای تعقیب ایرانی شدن
        کافی ست
                    نَفس ایرانی باشی
        ـ دست ها بالا !
        من از خود شمایم
        اگر از مایی چگونه جرأت می کنی از ما باشی
        اگر ریگزاری به کفش نداری
        و شن بادی در شقیقه
        می دانی
        هیچ انسانی آن قدر ... نیست که یکی از ما باشد
        نه
        من جای خالی نیستم
        و یکی از شمایم
        داری بی وجود هویت ما را به بازی می گیری
        داری بی هویت .. !
        آری
        این گونه بود که من هر چه فکر می کردم
        نبودم
        جیب های باد را هر چه می گشتم
        نه من
        نه باد
        نه گزارشی برای آگاهی
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ۲۱:۴۳
        بسیار زیبا و جالب بود خندانک
        صدرالدین انصاری زاده
        صدرالدین انصاری زاده
        دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۸ ۰۷:۲۹
        درود و سلام
        سپاس بسیار از لطف شما خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ۱۱:۴۲
        همیشه میهمان دل نوشته های زیبایتان هستم
        قلمتان رقصا
        هزاران
        درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        صدرالدین انصاری زاده
        صدرالدین انصاری زاده
        دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۸ ۰۷:۳۱
        درود و درود بسیار
        تشویق شما انسان را امیدوار می کند، خوشحالم که نوشته هایم می تواند مورد توجه شما باشد.
        همچنان سپاس بسیار خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مسعود میناآباد  مسعود م
        سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۸ ۰۰:۵۲
        سلام
        درود بر شما
        عالی است...
        -------- . خندانک
        سخن از عشق بگو ،
        بادل دیوانه ی من
        تا که از عطر تو لبریز شود خانه ی من

        شبی ای ماه به این کلبه ی من پا بگذار
        تاکه روشن شود از مهرتو کاشانه ی من

        ای که مضمون همه شعر وغزل های منی
        مبر از یاد... غزل های صمیمانه ی من ؟؟
        ------------ خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2