سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 15 مهر 1403
    3 ربيع الثاني 1446
      Sunday 6 Oct 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۱۵ مهر

        آرزوهای پیر !

        شعری از

        از دفتر غربت موهوم نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۱ ۱۲:۱۹ شماره ثبت ۸۱۱۶
          بازدید : ۸۷۰   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر


        امروز اگر
         بذرِ تفرقه بر دل ها
         می افشانم،
         خیالی نیست!...
         فردا،
         بادبانِ قایقم
         از گل هایی ست،
         که خونِ شان،
         شبیه هیچ
         رنگی، نیست!
         ***
         آنقدر از یأس زرد
         و شقایق گفتم،
         که از پیراهنم
         ُّّ« دکمه »« دکمه »
         زُلیخا،
         پر پر می شود!؟
         ***
         به دلم دستمال
         بسته ام
         تا جگرم،
         کباب نشود!
         ***
         بهار
         دریچه دلم را،
         می زند
         لولای کلبه ی تنهایی ام،
         « خسته » است!
         ***
         سایه ی دیوارِ من،
         ننشین!
         آفتابِ دلِ من،
         شکسته است!
         ***
         آنقدر باریدم
         در فراق انار؛
         که چهره ی « سیبم »
         به خون
         نشسته است!
         ***
         برگ برگ
         می شوم...
         فریاد شکستنم
         به پای هیچ
         «حلزونی» نمی رسد!
         ***
         دل من،
         با هیچ منطقی ،
         و احساسم ، با عقلی؛
         کنار نمی اید!
         آنگاه که
         ذهنم درست کار
         می کند؛
         سوره ای نازل
         نمی شود!
         من، از افلاطون،
         شاکی ام!
         شاکی...
         ***
         من،
         شاعرِ هزاره ی بیم،
         و آرزوهای پیرم ...
         قرنِ آلوده از
         جیغ های دلنواز!؟
         سده ای که
         هزار چهره دارد
         و گوشی،
         برای شنیدنِ سکوتِ ما؛
         نه دارد!...
         ***
         قوی سپیدِ وحشی ی من
         سزاوارِ سزارین نیست!
         با خورشید
         می آید وَ تا طلوعِ ماه
         خواهد، درخشید...!
         ***
         ساعت من،
         از هزار گذشته...
         و میخک ها،
         بیخیال
         بر دیوار بی باغِ من!
         پیچیده اند و
         شیپوری ها
         سازِ «خود»
         میزنند!
         ***
         من،
         با سازِ هیچکس،
         نخواهم رقصید!...
         .
         .
         .

        دل ها را

        باید پُخت!
         ***
         - پژواره - 

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2