سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        عشقم را دربهشتش دیدم

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۸ ۲۲:۵۷ شماره ثبت ۸۰۶۹۶
          بازدید : ۳۰۸   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        عشقم را دربهشتش دیدم 
         
         در تنورِ لبها ، تفتیده و آتشینِ تو سوخته ام
         سرخیِ لبانت هیجانِ عشق افراطی توست ،
         با یک نگه طولانی ، به تو و اندامت ،
         مانند همیشه ، کارخویش ساخته ام
         
         چشمانم را، درجنگلِ سبزینه نگاه ،
         پر ز رمز و رازخوش تو دوخته ام
         سرمایه ی عمری که ندارد تکرار، جهت داشتنت ،
         به نقد ، پرداخته ‌ام
         
         سبزیِ نگاهت التیامی به دلم داده که چون دونده ای برنده،
         سوی تن تو تاخته ام
         من مدتی طولانی، از عمرم را، درعمقِ نگاه ناز تو باخته ام
         خود را، بسان جامه ای هم آغوش، هم سایز بلورین تن تو بافته ام
         یک آن، گم شدم زخود ، خود ناگه ،
         بمیان آنهمه سیاهیِ موهای، خوش حالت تو یافته ام
         یادت باشد هیچگاه ، رونگردانی زمن ،
         چون تو میدانی که عادلانه نیست ،
         چون همه زندگی ام را جهت عشق تو من باخته ام
         گر ازاین رؤیا برخیزم ،
         بازهم زندگی ام پرغم وخاکستری رنگست هنوز،
         برای اینست که شمشیری، برای ریختنِ خون خودم، آخته ام
         
         من قصربهشتی ات را دیدم به خواب ،
         بهر دیدار وجود چون گل ات بود که، دق البابش کوفته ام
         سرد نبود آنجا ولی می بارید برف خندانی زشادی،
         شاید به نشانی ازهمه آزادی ، شاید که وسیله ای برای بازی،
         تا خاطره ی شباب ما تازه شود ، هنوز به فکرت هستم لیز نخوری
         جهت راحتیِ گذرگه ات ، برف رهت روفته ام
         می بینی رخ من را که چه بی قرارو بیتاب توست؟
         می بینی چگونه، ز هُرمِ خورشید وجود تو برافروخته ام؟
         تو دار و ندارم شدی در آن دنیا ،
         می بینی چه مالی بی‌نظیر و پرسود گرانبها،
         جهت عالم حشرِخویش ، اندوخته ام
         من، بی تو چگونه میتوانستم ازبَرَش کنم اینهمه عشق ؟
         من اینهمه را ازتو وعشق ساده و صادقت، آموخته ام
         .
         .
         .
         واقعا گلزاریست ماجرای من و تو،
         من هم به مثل تو،
         تا که اینگونه شوم در ره عشق ،
         کلی گل کاشته ام
         این رَویه را، ازتو و آن مرام نابت ، درخاطره ام داشته ‌ام
         حالا به بهشت خود، بیش از پیش میشناسی ام،
         حالا که نقاب جسم، ز روحِ خویش ، برداشته ام
         
         چه لُعبتی گشتی دهنم آب افتاد،
         با شالی بلند و زیبا ، مجنون کُش و لیمویی رنگ ،
         با پارچه ای مخملی ، تزئین شده دورگردن ، پرتقالی رنگ ،
         حریرسبزِ تن تو، که تو را جنگلی نایافتنی ساخته است ،
         حس میکنم درمیان باغی پرازمیوه و شراب ،
         پرتاب شده ام
         حس میکنم من دوباره درمیان آغوش پرازطراوتت ،
         پرازهوس ، شیرجه زنان ، با دستانی که نمیبرند ازمن امر،
         به سرافتاده ام
         
         میدانستم همیشه، کوتاهست عشق ،
         بهر اینست که هجوم بوسه را هول زنان ،
         جهت سر تا به پای خوش تو،
         به پاسداشت خاطرات خوشمان ،
         هدیه و سوغاتی ز کلبه ای که پر بود ازعشق،
         هریک پیچیده به کاغذ کادویی رنگارنگ، که دوست داشتی همه را،
         با خودم به نزدت ، آورده ام
         
         بهمن بیدقی 98/10/27
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ ۰۹:۲۶
        مناجاتی زیباست خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ ۱۲:۱۴
        با عرض سلام و ارادت
        سپاسی بی پایان، برای همراهی و دلگرمیتان، تا که دل نمیرد در اینهمه غم.

        ممنونم
        ارسال پاسخ
        محمودرضا رافعی (رافع)
        شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ ۱۱:۳۴
        سرمایه ی عمری که ندارد تکرار :
        جهت داشتنت به نقد پرداخته ام خندانک خندانک
        درود استاد
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ ۱۲:۲۳
        با عرض سلام و ارادت
        انتخاب اندیشمندانه از گوشه ای از شعر ، رَویه ی جالبی است که دوستش دارم .
        درود بزرگوار
        گرچه تا آخر عمر فقط من شاگردم .
        در میان اینهمه استاد بمانند شما ، من فقط قصدم همین است که شاگردی کنم
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4