سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        غروب دلتنگی

        شعری از

        محمود گندم کار وحید

        از دفتر چشمه ماه نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۸ ۰۷:۲۹ شماره ثبت ۸۰۶۵۰
          بازدید : ۷۵۳   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمود گندم کار وحید

        غروب دلتنگی
        در غروبی خسته و دلتنگ
        خسته از دنیای پرآشوب و پرنیرنگ
        نا امید از مردمان آن مردگان زنده و دلسنگ
        دور گشتم از هیاهوی و نظر ها چند فرسنگی
        تار ذهنم بی نشان از یاد آهنگی
        تابجویم ریشه هایی از نژاد کهنه فرهنگی
        در میان گورهای ساکت و سنگی
        روی آوردم به شهرمرده ها
        گورهای سرد روی تپه ها
        آن شکاران اجل آن خفتگان ساکت و خاموش
        رهگذارانی که شد تصویرشان محو و فراموش
        در لحد باسنگ و خاک تیره گردیدند هم آغوش
        قرنها در خواب و از جام اجل مدهوش
        تک سوارانی که در خاک زمان اینک نهان گشتند
        جسم فرسودند و روحی جاودان گشتند
        ناگهان کردم تجسم در خیالم آن سواران را
        مردمان مهنه در دشت خراسان را
        نیک سالارانی که می گفتند یاران را
        تابپیمایند کوه و صخره و دشت و بیابان را
        ره سپارند سوی کوهستان و دشت لاله زار وبافت کرمان را
        پهلوانانخفته در خاتم
         درجوار یک چناری سبز
        درخیالم جمله میبینم کنون آن روزگاران را
        جاودانان ان دلاورهای مهنی نام
        آن دلیران پلنگ اندام
        آن نژاد جنگجوی مهربان پیشه
        در کمین دزد همچون شیر در بیشه
        قرنها بگذشت و اینک این نژاد
        سخت میکوبند دائم تیشه بر ریشه
        بی خبر از فکر و اندیشه
        جاودان باشند مردانی که میگفتند
        آن دلیرانی که بین خاکها خفتند
        حرفشان این بود هرلحظه دمادم:
        تاکه باشد عالم و آدم
        باید انسانیت و صلح وصفا و دوستی ها در میان باشد
        چتر وحدت بین مان در آسمان باشد
         وگر دنیا چنین یا آنچنان باشد
        آنچه میخواهیم آن باشد
        ولی افسوس
        که اینک آن شعار و شعر و اندرز از میان رفته
        و جای همصدایی فتنه ها در فکرشان خفته
        و صدها درد بر دلهای آشفته
        هزاران حرف ناگفته
        بماند تا که روزی نسل نو زان خواب اشفته
        شوند بیدار و نقشی نو در اندازند
        و شهر دوستی و یکصدایی وتلاش و عشق را سازند 31فروردین 78
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ ۰۹:۴۱
        بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود خندانک خندانک خندانک
        مسعود میناآباد ( مسعود م )
        دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۸ ۰۲:۵۸
        سلام :

        درود بر شما گرامی شاعر
        -------------------------------------- خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5