سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 12 بهمن 1403
  • بازگشت حضرت امام خميني -ره- به ايران، 1357 هـ ش، آغاز دهة مبارك فجر انقلاب اسلامي
2 شعبان 1446
    Friday 31 Jan 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      نگاه کردن فرزند به پدر و مادرش از روی محبت عبادت محسوب میشود. حضرت محمد (ص)

      جمعه ۱۲ بهمن

      پروانگی

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۸ ۰۹:۳۷ شماره ثبت ۷۹۹۵۵
        بازدید : ۳۵۵   |    نظرات : ۶

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

       پروانگی
       
       بلبلِ عافیت طلب، گفت به یک پروانه
       نزدیک نشو به شمع، چون عاقبتش حرمانه
       پروانه بگفت : چون مرفه بیدردی ،
       درنظرت شعله همی حرمانه
       بهرمن ویارم که چند لحظۀ قبل پیش خدا رفت،
       یک درمانه
       این تجربه ایست بس زیبا ،
       راه و روشی مستانه
       
       مستیِ توعیش ونوش با آن بلبل ،
       محدود به این بستانه
       رسواییه عشقتان ، برکل زبانها جاریست،
       همه گویند که بستان گل وبلبل شده است ،
       عشقی گستاخانه
       اما منِ دل سپرده، سرسپرده‌ام دائم، برمعبودم ،
       شیدا دل من، گوش به زنگ، برای یک فرمانه
       معشوق طلبیده ست مرا به شعله نزدیک شوم ،
       این همان فرمانه
       
       میسوزم؟ باکی نیست ،
       این آغاز سِیری ست که پُر از عرفانه
       بگذار، فانی شوم درسوز،
       بقا ازطرف دوست ، همان احسانه
       برای چون من این ، بزمیست ،
       آنهم ابدی وهمه اش شادمانه
       
       سیرزندگی من ، مگر یادت نیست؟
       خلقتی ست عجیب و زیبا، بس خردمندانه
       مدتی درپیله بودم غور میکردم به خود ،
       بعد کرمی من شدم محتاج به برگی ،
       وکنون زیبا ، چون پروانه
       اینهمه راه آمدم من، از اسیری تاکنون،
       حال ، پاکیزه حیاتی یافتم ، همه آزادانه
       دیگرهمه ی آن بستان، باهمه گلها، کرشمه هایش،
       برای روحم که آزادی به خود حس کرده ،
       فقط یک زندانه
       مغزمن روزبروزکامل شد ،
       زندگی را نام نهادم من، یک افسانه
       درشعله ی این شمع، عزیزم بینم ،
       یک عزیزِ بس دردانه
       دیگر، هرچیز تو را شاد کند،
       پُتکی ست برای من ،
       سرمن برای آن ، سِندانه
       
       من شاپرکی بزرگ دیدم به قعرآتش میرفت،
       ازکسی پرسیدم : اوکیست ؟ گفت : انسانه
       عرصه ی شعله ی او نامش جنگ ،
       او به پیشوازشهادت میرفت مردانه
       آن پودرِکنارشعله را می بینی؟
       یارم بود، الان به نزد پاک خدای ما،همی میهمانه
       دیدم انسان، روی مین رفت پودرشد چو یارمن ،
       قبل مرگش گفته بود مزۀعشق را من چشیدم،
       خیلی شیرین است ،
       مزه اش هنوزهم ، زیراین دندانه
       این درست است که چشمانِ همه ازهجرتش گریانه
       ولی من دیدم لبانش را به وقت مرگ ،
       تا چه حد خندانه
       من برای قرب الله میزنم به آب وآتش ،
       ولی بی یأس ، امیدوارانه
      عشق او برای من ، چو نعمتش ، بارانه
       این حقیقت که برای آن کتمانی نیست ،
       این آخریک عرفانه
       
       من قدم قدم آمدم اینجا ، خواستم دوباره آغازشوم
       اولش گرفتم یاری چون خود ،
       حال هم که رشد کردست عشق من ،
       میروم سوی حقیقتی ، بس جانانه
       
       ما مسابقه گذاشتیم ، هرکه زودترشیرجه زد درآتش
       مفتخر شود به نام عاشق ، آنهم استادانه
       واقعاً هم فکرنمیکردم ، پیروزشود ،
       ازبس که چرخیدم به دورخود، اوبه راه راست رفت،
       بسیارآگاهانه ، هوشمندانه ،
       ازحق نگذریم ، خیلی بی باکانه
       من ازاوجا ماندم ،
       آنقدربه سماعی سخت من میچرخم،
       تا که آتش بسوزاندم معصومانه
       
       تا چندی پیش، منهم مست بودم به عطرگلها ،
       تشنه به شهدش بودم، ولی ازآنهمه وسوسه گذشتم،
       تا بیابم ، بهشتی مملو از ریحانه
       حالا تو بیا بگو که این شعرست ، یک داستانه
       
       گفت بلبل را : تا که می سنجی عشق من با قانون،
       توسرسختانه
       حالِ من را تونمی فهمی ،
       برای بزم عشق ، نیستم چیزی جزدیوانه
       
       ما درآن شعله همی دیدیم شعفی وسوزی،
       بس خداوندانه
       تو را جفتت زآسمان ربود و در زمین ساختید برای هم،
       یک کاشانه
       حال من برعکس است، مرا جفتم ازاین زمین ربود،
       ذهن خاکی ام رامست کرد، سوی آسمان عشقم برد،
       بسیارحکیمانه و ضمن سادگی ، دوستانه
       ازهمان راه درستی که بنام عشقست ،
       راهی پرازصداقت ، الله  پسندانه
       جزتلاشی عاشقانه ، هرآنچه هست،
       تلاشی ست همه مذبوحانه
       بروبرگرد ندارد، ما خواهیم یافت ،
       سعادتی زیبا ، بی چک بدون چانه
       دائماً بر ماست طُرفه نگاهی ابدی ،
       بینهایت بیکران ، شاهانه
       
       اینها همه آغشته به روح نرم شاعرانه ایست ،
       همه عشقولانه  
       گرچه پُردردست، ولی شادی درونش جاریست،
       مثل ایثاری فداکارانه
       ولی درعمق وجودش هست روحی بس سترگ،
       پُر ز شرف ، روحی سرسخت ، قهرمانانه
       
       بهمن بیدقی 98/10/4
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸ ۱۱:۳۰
      بسیار زیبا و طولانی است خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸ ۱۴:۳۳
      باعرض سلام وخسته نباشید
      ممنون ازاینکه وقت شریف و ارزشمندتان را برای خواندنش صرف نمودید
      موضوعی بود که خواستم کامل بیان کنم ولی به درازا کشید
      عذرخواهی میکنم و طلب حلالیت.
      سپاسگزارم از شما
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸ ۱۵:۲۷
      با سلام
      بسیارعالی
      شاعر گرامی
      درود درود درود
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸ ۱۷:۳۱
      باعرض سلام وخسته نباشید
      ممنون ازاینکه وقت شریف و ارزشمندتان را برای خواندن این شعر طولانی صرف نمودید
      سپاسگزارم از شما
      ارسال پاسخ
      محمودرضا رافعی (رافع)
      جمعه ۶ دی ۱۳۹۸ ۱۳:۱۴
      زندگی را نام نهادم من ، یک افسانه خندانک خندانک
      درود استاد بزرگوار خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      جمعه ۶ دی ۱۳۹۸ ۱۶:۳۹
      باسلام وعرض ارادت به استاد گرامی
      سپاسگزارم از نظر پر از مهرتان بزرگوار
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1