سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        یک سبد عشق

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۸ ۰۸:۲۶ شماره ثبت ۷۹۹۲۴
          بازدید : ۵۹۱   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

         یک سبد عشق
         دراوجِ سایه روشن ذهنم ، دیدم که می آیی
         دیدم به دستت یک سبدعشق است ،
         با یک روبان گل ، تو هدیه میاری
         
         راستش گرسنم بود ،
         بی عشقیِ مفرط ، داشت مرا میکشت
         من را به آن عشقت ، زیبا پُرم کردی
         
         حالا تشنم بود ،
         تو بوسه ای دادی ، آن تشنگی رفع شد
         روح جوان من ، از روح تو پُر شد
         ما حل شدیم درهم ،
         دیگر نه من بودم ، نه توعزیزِجان
         روح هایمان دیگر ، روحی یگانه شد
         
         وقتی که میمردی ، من هم دگر مُردم
         آخرچه عشقی بود ؟ چون برق آمد رفت
         روحم به غیر آن ، دیگر نخواست ازمن
         
         آن بوسه ها جنسش ، ازعشق اعلا بود
         چه آبی بود آن ؟
         از وقتی که رفتی ، له له زدم بر آن
         
         من شک ندارم که، هدیه ی خدا بودی
         او بود که دندان داد ، تو نان آن بودی
         
         از وقتیکه رفتی ، جسمم چه مسموم است
         عشقی نمیخواهد
         هرعشق دنیایی ، بو میکشد آنرا
         پس میزند آنرا
         آن مزه ی عشقت ، در زیر دندان است
         گرسنگیِ من ، تنها ترا خواهد 
         تشنگی من هم ، آن دو لب زیبا ،
         ازمن همی خواهد
         به هردوشان گفتم ، تو به سفر رفتی
         منتظرند دائم ، تا که تو برگردی
         
         من یک دروغ گفتم ، تو برنمیگردی
         یک راه پیش روست
         ما پیش تو آییم
         
        این کودکان تو ، بهانه شان توئی
        من را نمیخواهند، مادرشان توئی
         
        دلشوره ی من که ، یکی دوتا که نیست
        اینها که من گفتم ، خوبست نگارمن
        درعشق تو ماندم ، آنرا چه گردانم ،
        غوزی بالا غوزست
        این را که میگویم حالا چه گردانم ؟
        حال مرا بنگر، با این قیاسم کن ،
        آری تو ای رعنا
        تو برکه ای بودی ،
        عشق خداست دریا
         
        بهمن بیدقی 98/10/3
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۸ ۰۹:۴۸
        غمگین و زیباست خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۸ ۱۱:۰۴
        باعرض سلام و احترام
        ممنون از نظر ارزشمندتان بزرگوار
        ارسال پاسخ
        مسعود میناآباد ( مسعود م )
        پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸ ۰۰:۲۵
        سلام :

        درود برشما
        ------------------------------- خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸ ۰۷:۳۵
        باسلام وعرض ادب
        سپاسگزارم ازشما بزرگوار
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸ ۱۸:۳۴
        سلام شاعرگرامی
        قوالعاده زیبا بود
        درود برشما
        خندانک
        خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸ ۲۱:۴۰
        باسلام وعرض ارادت
        ممنون از نظر ارزشمندتان که پر است از انرژی مثبت
        سپاس
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5