میوه
یک سیب ، به رنگ قرمز
یک مشت زغال اخته ، به رنگ جگری
مشتی گیلاس ،
که ز قرمزیِ بیحد، به سیاهی متمایل شده است
یک نارنگی ، رنگ آن نارنجی
یک عدد لیمو ، زردِ لیمویی رنگ
یک عدد موز ، به رنگ کهربا
یک گلابی، رنگش متمایل شده است به خردلی
چند ازگیل ، به رنگ قهوه ای
یک خیارقلمی ، رنگش سبز
یک مشت ، زیتون همه زیتونی رنگ
چند خوشه ی پردانه ی انگور،
همگی رنگ به رنگ
یک شاخه ، گلِ بنفش رنگ
بی توجه به چهارفصل قشنگ
یک ظرف بلور
من و تو رنگ صفا و طیف نور
تکه های میوه ، به میان دولبت که آتش از آن بارد ،
دو لبِ پُرهوسی که از دوتایش شعفی می بارد
کات ، همین موضوعِ ساده ، ولی جذاب و قشنگ ،
نقاشیِ زندگیِ ما را ، شادتر میسازد
همه اینها ، فکرمن را ، با خودش برد به رؤیایی قشنگ
من سریعاً آن سه پایه بوم خود آوردم ، به مانند فشنگ
اما یادم رفت ،
کم است درظرف این سوژه ، یک دانه هلو
ولی نه ، صبرکن، جورش میکنم ،
توکنارظرف میوه بنشین ای عشق من ،
تو به جای یک هلو
بهمن بیدقی 98/9/27
بسیار زیبا و جالب بود