باز دل می تپد به برم

باز دل می تپد به برم

فصل بوس و کنار در راه است

رفته نیمی ز ماه شهریور

منتهی یک بهار در راه است

چشم بر راه و دیده ام بر در

تا بیایی چه بگذرد بر من

گله دارم ز دیده از دیدار

عشق من جویبار در راه ست

18/6/91

بس که مشتاق روی تو ام

شرم را گفته ام که برو

باز کن چادر از سر باغ

چونکه سیب و انار در راه است

تا در آیی ز خود خبرم

نیست زیرا ز خود به درم

زلف آشفته می کنی هیهات

گوییا آبشار در راه است

لب بنه بر لبم که میریزی

آتش عشق بر تن سردم

دل من هیمه ایست نفت آلود

مژده ای دل شرار در راه ست

این ضیافت کجا و من به کجا

چشم تا میزنی به هم تنگ است

وقت و شیپور میزند کافیست

باز هم این قطار در راه ست

شوق من بغض میشود آندم

کز وصالت چگونه دل کندم

یک تلنگر برای من کافیست

گریه ام بی شمار در راه ست

مشکوة

18/6/91