شنبه ۱ دی
|
دفاتر شعر حسن مصطفایی دهنوی
آخرین اشعار ناب حسن مصطفایی دهنوی
|
« عاقل فرزانه »
ما بي خبران را ،خبر از مُلك جهان نيست
آنرا كه خبر هست،در اينجا به مكان نيست
يك حكمت خلاق جهان ،صد خبر آورد
ما را خبر از حكمت خلاق جهان نيست
مرغي كه خبر آورد ، از مُلك جهانش
صد حيف كه آن در برِ ما ،در طيران1 نيست
مخلوق كه جان دارن و بـينند اثراتش
حاشا2 نتوان كرد،كه جان قدرت آن نيست
آنكس كه بُوَد ، مخترع هستي و دنيـا
آيا كه خدا ، مخترع ما و جهان نيست
اي گمره ديوانه،عجب كور و كر هستي
از مخترع خود ،زِ چه حرفت به زبان نيست
از روز ازل ، صحبت آن را تو شنيدي
تا حال مگر،صحبت آن در جريان نيست
فرياد از آن دَم ، كه وظايف زِ تو پرسند
فرصت ندهندت،ديگر آن وقت امان نيست
جنبده كه جان دارد وجان در بدنش هست
جان دارد ومي خواهد ودرفكر همان نيست
اي عاقل فرزانه ، عجب دارم از اين هوش
هوش تو چرا ،در ره فرمانده جان نيست
دانشور دنيا ، تو زِ جانت خبرت هست
جان داري و فكرت به نگهداري آن نيست
بينا تـر از اين عقل بشر ،كي به جهان بود
بيناتر از اين،در همه ي كون ومكان3 نيست
ما بي خبران ، در وسط هر دو جهانيـم
مانند بشر ، كس به ميان دو جهان نيست
كاري كه به ما گفتن و بر ماست وظايف
فرياد كه ما را ،بجز از غفلت آن نيست
در كوه و طبيعت و چراگاه حيوان4
آنجا خبر از،صحبت خلاق جهان نيست
حيوان علفخوار ، به فكر علف آمد
فكرش پي دل دادن بر صحبت جان نيست
در جنگل اوباشي5 و عياشي و شادي
از عالم ديگر ،خبر و نام و نشان نيست
آدم كه به تكليف خودش مي شود آگاه
مي داند از آدم بُوَد اين ،از حيوان نيست
پرورده ي هـر سفره ي صد ناز و تنعّم6
اندر صدد گم شدن لقمه ي نان نيست
تا جهل جهاني به جهان، در جريان است
آسوده تـر از آدم بـي نام و نشان نيست
هركس زِ خطر رد شد و در راه روان است
آسوده به راه است و به فكر ديگران نيست
اين پند حكيمانه ، كه پيران به تو گفتند
صد حيف كه بر طبع رضاي تو جوان نيست
رمزي بنوشتي حسن از ، حكمت خلاق
بنويس كه فردا، ديگرت تاب و توان نيست
٭٭٭
1- پرواز 2- انكار– هرگز 3- جهان و همه موجودات آن 4- حيوانات 5- الواطي 6- رفاه و نعمت
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا و ارزشمند