تقدیم به کودکانِ کار
نمیدانی که این دل ، وقتی می بیند تورا ،
چه سخت میگریَد
ترا که وقتی شب ، دل راهیه خانه ست تا آرامشی یابد،
می بیند تو را که پشت انبوهِ چهارراه ها ، می لولی
و با یک ضربه ی آرام ،
همه ما را که بین شیشه های خودرو محبوسیم ، میخوانی
همان وقتی ، که با صد حیله ، کودکان همی تحریک میگردند ،
تا غذایی بس لذیذ را در دهان خویش بگذارند ،
تو باید دربه در ، دنبال چِندرغازی باشی ،
تا تکه نانی را بدست کوچکت ، آنهم به صد منت ، بگذارند
همان وقتی ، که کودکان به یک بوسه ،
به سمت رختخواب گرم و نرمی گام بردارند ،
توباید درمیان موج سرما پول بری خانه ، تا به لقمه خوابی بگذارند
همان وقتی ، که کودکان به یک بوسه ،
زخوابی خوش برخیزند ، تا آماده ی درس خواندن همی گردند
تو باید روزلعنتیِ دیگری بیاغازی ،
تا به سختی کارکنی اما ، به درس هم ترا نگذارند
همان وقتی که بچه ها همه دنبال کودکیِ خویشند ،
تو باید طعم زودهنگام این بزرگیِ بی موقع ات را حس کنی ،
تا به اندک نان وخوابی زنده بگذارند
توشاید برقضا، با ناتوانیِ بزرگترها، با غروری بس شگرف تو راهیه کاری
تو شاید به اسارت ، حیله ای رذل ، تحمل میکنی تو یک جهان باری
همه اینها حل گردد ، اگرمسئولیت ازخواب شیرینش برخیزد ،
مصمم تر به رفع اینهمه گردد
امیدوارباش ای خسته ، تا همه کشور، تب اِهمال ازاو ریزد ،
بمانند تو پُرغیرت بگردد، مثال آن دیارخوب " تب ریز" ، همی یکریز گردد
بله گردد اگر باخود نگوئیم که اینها بس طبیعی ست باید این باشد
نه خیر، اصلاً طبیعی نیست ، نباید اینچنین باشد
خصوصاً در دیاری که به نعمت ها مزیّن گشته و آیینی خوش دارد
دیاری که دلهایی رئوف و دلگشا دارد
تو ای فرزندِ کار ، معنای پاک غیرتی ای خوب ،
ترا دنیا لِه ات کرده
تو معنای بزرگیِ زودهنگامی عزیزم ،
تو را بی فکری وجهل و بسی نکبت ، زیرِ پای نحسش لِه کرده
آرزویم از برایت آن بهشتی است که ، خوش قضا و پرغذا همی باشد
بهشتی که همه جای قشنگش ، جانفزا و پرفضا باشد
بهمن بیدقی 98/9/22