سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 29 فروردين 1403
  • روز ارتش جمهوري اسلامي و نيروي زميني
9 شوال 1445
    Wednesday 17 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      چهارشنبه ۲۹ فروردين

      شطرنج

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۳ آذر ۱۳۹۸ ۰۰:۲۷ شماره ثبت ۷۹۰۱۲
        بازدید : ۴۳۳   |    نظرات : ۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      شطرنج
       
       دو دیپلمات ، با جامه های شیک (سیه پوش وسپید پوش)
       بازیشان گرفته بود
       آنها رقیب یکدگر بودند
       گفتند : بیا هم را بیازماییم ، کدامین بهتریم اینجا؟
       بازی هرروزه شان با سرنوشت مردمان کم بود انگار، ولی اینجا 
       بینشان یک عالمه ، کل کل شد و یک شبهه جروبحث
       ولی ناگه ز داغیه زیاد ، کل کل به جوش آمد گذشت از شبهه جروبحث
       
       چند روزقبل ، درمورد آنها ، نظرخواهی شد از مردم ،
       گفته بودند : اکثر بدبختی ماها بدست این دو روباهست
       ولی افسوس دستهامان ، ز خرخره ی آنها ، بس همی کوتاهِ کوتاهست
       
       فکر آندو رفت سوی میز شطرنج ، که اینک آن حوالی بود
       برای کُرکُری خواندن ، شناورگشتن آنها میان شطی از رنج راه خوبی بود
       نشستند پشت میزِ چوبی شطرنج ، محک آرند هم را ،
       که کدامین بهترند  درعرصه ی مکر و دغل بازی ، این قبیل حرفها
       
       بازی شروع شد
       صف اول به مانند همیشه ، صفی بود ازضعیفترها
      دوباره رتبه بندیه دروغینی شروع شد ، کوچکتر در جلو، پشتش به مانند همیشه از بزرگترها !
       سربازان ، همه سینه سپرکرده ، اکثراً مجبوربودند
       همیشه اولین کشتار، ز آنها بود ،  شاه و وزیرش پشت آنها ، همه شان مخفی بودند ،
       تا اگرتیری بیاید ، ضعیفان سرنگون گردند ، برای آن بزرگان !  دیواری به جنسِ گوشت بودند
       خرده فرمایش آن شاه و وزیر بود که درونِ گوششان میریخت
       برگ خزان بودند که ازتیرِکماندارها ، یکریز بر زمین میریخت
       فقط سردارهای آن سپاه ، یک چیزشان خوب بود که از بالای آن قلعه ،
       فقط فریاد نمیکردند ، درمعرکه بودند
       لمس میکردند ، نبرد بی امانی را که راه انداخته بودند
       نگاهشان به میدان بود سران ، آماده بودند
       اگرچه اسب سرکش گاه رم میکرد ، پرش میکرد از بالاسر آن خیل سربازان
       تا هجوم آرد بسوی دشمن بی رحم ، به قوسی که بقدرسه به یک بود آن
       ولی در کل فضا پُر بود ، از شلوغیه مدام و شیهه ی یکریزِ آن اسبان
       وَهجومِ جالب و پر نظمِ یک گام و دو گامِ سیل سربازان
       زمانی بعد ، جنگِ تن به تن آغاز شد دیگر
       بَدیش این بود که سربازی که میرفت به جلو ، او ناتوان بود که برگردد به جای اولش دیگر
       ولی گارد سواره ، دائماً بودند همه در رفت و آمد
       مدتی نگذشت ... صدای نافذ شیپورفیلان ، بس به گوش آمد
       میرفتند... در کجراهه ای که با قدمهاشان زمین چارخانه بس تکان می‌خورد
       هریک امر پادشاه ، سربازِ میدان را ، به سمت و سویی و، درآخرالامر، مسلخی میبرد
       دردلِ آن معرکه ، سربازها پیش خود گفتند : آنها که گفتند بازی است این ،
       پس چرا ما بینوایان – بی جهت -- داریم میمیریم ؟
       سربازی را دیدم که شک کرد او به این کشتار، وقتیکه بدبخت ، زیرِ پای فیلی ماند ، له شد ،
       سربازان به هم گفتند : سنگری هم نیست پناه آریم به آن ، دیگرنمیریم
       وزیرها می توانستند در جهت های زیادی گام بردارند.
       میتوانستند از مکانی دور یا نزدیک ، بر مهره های اصلیه جنگ چون اجلهای معلق بس ببارند
       رخ نمود از کنج آن عرصه که اینجایم ، رجز میخواند
       اما شاه ، تنها دور خود یک گام ، یک گام ، با نعره های کیش ، میچرخید ... دعا میخواند
       مهره های جنگ ، یکی یکی درو گردید ،
       نعش آنها هم به پشت صحنه ی میدان - بسان یک زباله - پرت گردید
       وزیری کشته شد در آن میانه
       ولیکن شاه ، خودش از تنگ و تا ننداخت زیرا : تضعیف روحیه ، خیلی زیانه
       خرامان رفت سوی قلعه ی خود که کنارش ، اولاً قدری بیارامد ثانیاً طرحی دراندازد
       ولی درآن میانه ، سربازی زخمی بس شناور گشت در چشمان ، تنش پر بود از نیزه ،
       به هر جان کندنی بود ، خودش را او توانست تا ته میدان ، کشانَد
       او مُرد تا مرده وزیری را همی زنده نماید
       ایثار را دیدند ، زیبا بود ؟
       
       دوباره جنگ ، مغلوبه شد و اینک ، به قلعه هجمه آوردند
       صحنه اینک ، همش تک بود و پاتک بود ،
       ضربه شست ، برهم نشان دادند
       هدف این بود که با ترفند خود کاری کنند آن موج دشمن ، اولاً مبهوت وبعد هم مات گردد
       کنون این عرصه ی شطرنج ، میدانِ جنگِ بی امانی بود ،
       ولی انگاربرابر بود نیروهایشان ، چشم کس آب هم نخورد ، یکطرف پیروز گردد
       سیاست ، دین وایمانش کجا بودش که رحم آرَد ضعیفان را که میمردند
       آخرالامر دیدگان دیدند همه رفتند و ماندند آن دو شاهی که بدون آن سپاه اینک ، دوعابر را میماندند
       بواقع ، پات گردیدند اگرچه زل زدند برهم ، چشم در چشم شدند و مات گردیدند
       هیاهو ، محو شد دیگر . افکارشاهان ، بس به خود آمد
       بالای سرهاشان نگه کردند تا اصلِ کاری ها ( آن جنگ آفرینان ) را نظر آرَند
       دیدند : دیپلماتها سوی یک بطریه الکل راه میرفتند
       گیلاسهاشان بارها به هم خورد ، از ته دل - به سان دیو - خندیدند
       انگار، دیوانه شده بودند ، از جهانی غم که راه انداخته بودند ، شاد میگشتند ؟
       به این  بازی ، که راه انداخته بودند  که پُر از مرگ بود ، بس خوشحال میگشتند ؟
       چشمان شاهانِ ، بس پر از اشک شد
       تمام جانشان در غم شناور شد
       اینکه چرا آنها رَکَب خوردند ،
       چرا آنها ، خیلی بی ثمر- تنها به هیچ و پوچ - لشکرهایشان دادند ؟
       یک بازی و آخر، اینهمه باختن ؟ آخر برای چه ؟ آندو شاه هم به وجدان دردشان ، مُردند
       چند لحظه ی بعد ، آنها درون گوردسته جمعی خود ، بسی ناباورانه ،
       کنارِ مهره های دیگر آن بازیه شوم ، خیلی دلخراش افتاده بودند .
         
       بهمن بیدقی
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      دوشنبه ۴ آذر ۱۳۹۸ ۲۰:۳۲
      درود بزرگوار
      بسیار زیبا و پرمعنی است خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      دوشنبه ۴ آذر ۱۳۹۸ ۲۱:۴۹
      با سلام و درود به استاد بزرگوار
      ممنونم از نظر دلگرم کننده شما
      سپاسگزارم
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0