سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 12 بهمن 1403
  • بازگشت حضرت امام خميني -ره- به ايران، 1357 هـ ش، آغاز دهة مبارك فجر انقلاب اسلامي
2 شعبان 1446
    Friday 31 Jan 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      نگاه کردن فرزند به پدر و مادرش از روی محبت عبادت محسوب میشود. حضرت محمد (ص)

      جمعه ۱۲ بهمن

      آباژور

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۸ ۱۹:۳۸ شماره ثبت ۷۸۷۶۸
        بازدید : ۴۰۶   |    نظرات : ۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      آباژور (18+)
       
       مدتی بود درآن خانه ، صفا جایش را ، به تطاول داده بود
       چند روزی بعد ازآن تغییر ... که روال عادی یک زندگی ، جای خود را بس به ثروت داده بود
       نیش ها ازبعدِ نوش ‌ها خون جگرمیکرد ... قلبِ آندو تا ، که این
       پس ازآن مِهرهای دائم بود ، که جای خود عوض میکرد به کین
       چند روزی بود که آن مرغان عشق ... که هرجا ناز میکردند به هم
       دیگر درآن تختخواب مشترکِ لعنتی ، پشت شان را می نمودند هی به هم
       
       دشمنی بالا گرفت و روحشان بس غصه خورد ، زین جهنم وَ قیاسش با حیاتِ پیش ازاین
       عشقِ ثروتمند مست شان کرد ، تا عوض گردند از کوه صفای پیش ازاین
       
       شوهره یک شب نیامد بهرِ خانه ، همسرش لرزید به خود
       شک و شبهه مثل موج موریانه بس بخورد آن روحِ چوبینش به خود
       فکر و ذکرش ، رفت سمت و سوی جاهایی سیاه
       واقعاً میشد در این مدت ، آدمی عاشق بدل گردد به یک سنگ سیاه ؟
       پیش خود گفت ماجرا را پی نمایم مشت بسته ش وا کنم
       روی تختش هی به خود غلطید تکرار کرد به خود : آره مُشتش وا کنم
       چشم او ناگه به آباژور فتاد
       آباژوریک آدمک بود با یه مخروطی که ناقص بود ، دیدگان او به چشم وگوش آدمک فتاد
       مثل تیری جست زد او سوی دوستش که همی داشت ، شرکتِ دربازکن
       گفت زود باش دوربینی و میکروفونی درونش نصب کن
       
       حال اینک آدمک ، داخل درونِ آن اتاقِ خواب بود
       چشم او هم زوم بر، تختِ سراسرخواب بود
       
       روز برگشتش به خانه ، صحنه ی یک جنگ بود
       خانمه حالا مهیای خروج از درب بود
       مَرده گفت : بهتر، بدون تو صفاست
       خانمه گفتش : بدون تو ، دراین عالم صفاست
       
       آدمک آن شب گناهی گُنده دید 
       آدمک آن سیل شهوت را به چشم وگوش خود ، دید و شنید
       بعدِ کلی ماجرای زشت ... آن نامَردِ خائن ، سرکشی را ازتنِ آرامه آن بیگانه دید
       حرص آن زن بس گدازه های آتش بود ز کوهش سرکشید
       گفت : تو اگرخواهی که رسوایت نگردانم تو هم ، قسمتی ازثروتت را ده به من ،
       این که گفت : این حرفِ او ، آن جسمِ نامرد را به سوی خود کشید
       
       نامرده انگار هاج و واجش برده بود ، بیش ازآنچه گفته بود چیزی نداد
       آن غریبه نیز شروع کردش به داد
       
       دیگر او مانند موسیقیه ایرانیه سنتی نبود ، یک جاز بود
       دیدن و شنیدن این آدمک هم مثل یک اعجاز بود 
       ترسِ رسوایی ، مصمم کرد نامرد را بگیرد دادِ او
       کوسه ای شد آن غریبه در تکاپو هردم در دستان او
       لیز میخورد هردم از چنگال خرچنگ وار و اختاپوسِ او
       اما آخر جان بکند او درفشارگردنش ، در مشتهای سردِ او
       
       همه اینها را ، ثبت کرد آدمک 
       از تکانی سخت درآن ماجرا ، پرت شد از روی پاتختی ، زیبا آدمک
       در کنار آن اطاق ، حمام بود
       وقتی افتاد آدمک ... خداخواهی که شد ، کل نگاهش سوی آن حمام بود
       وقتی نامرد آن جسد را می کشید
       آدمک انگار ، از آن صحنه ی زشت و کریه ، طرح دارش میکشید
       ازهمان آغاز ، بنای هیچکس بر این نبود تا آدمک کاری کند
       فقط اینجا یک وظیفه داشت و آن اینکه اگر خیانتی هست ، صحنه ها را رو کند 
       
       آن جنایتکارِ پَست ، از ترس زنده بودنش ، حمام خونی ساخت او
       بعد از آن هم پشت ماشینش گذاشت و سرنگونش ساخت او
       حال ، شک همسرش با فیلم کامل از خیانتهای او
       به حقیقتهای ظلمانیه عالم ، دیگر آن پیوسته بود.
       
       بهمن بیدقی 98/8/17
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ ۲۱:۱۵
      درود بزرگوار
      غمگین و زیبا بود خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۸ ۱۸:۲۶
      باعرض سلام و احترام
      ممنون از نظر دلگرم کننده تان
      سپاس
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ ۰۸:۰۱
      با غرض سلام
      شاعربزرگوار
      هزاران درود درود
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۸ ۱۸:۲۷
      باعرض سلام و احترام
      ممنون از نظر دلگرم کننده تان
      سپاس
      ارسال پاسخ
      سودابه طهماسبی
      دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ ۲۲:۴۶
      سلام
      درود بر شما ...... خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۸ ۱۸:۲۸
      باعرض سلام و احترام
      سپاسگزارم از نگاهتان
      ارسال پاسخ
      اعظم قارلقی
      سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۸ ۱۲:۱۶
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۸ ۱۸:۲۸
      باعرض سلام و احترام
      سپاسگزارم از نگاهتان
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3