من برای بودنت هر دم دعا کردم رفیق
با تمام عشق نامت را صدا کردم رفیق
رو به هر سو کردهام شاید تو را پیدا کنم
من نگفتم عاشقم چون که حیا کردم رفیق
قبلهی خود کردهدل آن شرم چشمان تو را
با نگاه گرم تو خود را بنا کردم رفیق
من برای بودنت در لحظه های زندگی
قلبخود را عاری از رنگو ریا کردم رفیق
من نمیدانم که دنبال چه میگردی ولی
باز خود را در تو وعشقت رها کردم رفیق
روی سرمای دل و آن خاطرات رفتهمان
باخیال عشقتو بر شیشه "ها" کردم رفیق
ادعای عشق و مستی در مرام ما نبود
عاشقی را از تو و عالم جدا کردم رفیق
سهممنشدجایخالیوفقطیک قطعهعکس
منکهراغیر ازتو دراینسینه جاکردم رفیق؟
فصل خوب آشنایی با مرا یادت که هست
من به شوق بهمن تو کودتا کردم رفیق
گفته بودم مرد این سنگینی غم نیستم
عهد بشکستی و من تنها وفا کردم رفیق
آه... تا پایان شب تنها به یاد چشم تو
گریه های بی صدا در انزوا کردم رفیق
میدهم جان و تن و روحم به راه مذهبت
چون برایتجانسپردن را روا کردم رفیق
#بهاره_کیانی
۹۸/۷/۲۸