باز مرا یاد تو انداخت این...
عکس غریب کنج آن طاقچه...
مست شوم بوی تورا میدهد...
عطر عجیب سوسن باغچه...
باز خبر میرسد از قاصدک...
سوی دیار ما گذر میکنی...
من ته یک کوچه ی تنهایی ام...
حیف که از کوچه حذر میکنی...
حیف که رد میشوی از قلب من...
جان من و جان خودت،صبر کن...
من به خطا عشق تورا دیده ام...
از همه جا با خبر این شهر کن...
باز برایت غزلی گفته ام...
جام شراب است بیا نوش کن...
حال مرا ببین خجالت بکش...
راه گریز را فراموش کن...
حیف که این عمر هدر میشود...
خاطره چون فاصله ها دور نیست...
تاس مریز از بر تنهایی ام...
تاس شما با دل من جور نیست...
بُر نزنی دست مرا ای رفیق...
دست من از عشق شما دل شده...
حکم بخوان از بد این روزگار...
عاشق دیووانه هم عاقل شده...
باز خطا میرود این سرنوشت...
حکم سفر خوانده ای از کوی ما...
باز هوای تو به سر میزند...
رقص کنان به موج گیسوی ما...
رفت خدا پشت و پناهش ولی...
حیف چرا خاطره ای را نبرد...
از بر تسکین دلم هیچ وقت...
غصه ی من را به تماشا نخورد...