سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 16 اسفند 1403
  • روز وقف
7 رمضان 1446
    Thursday 6 Mar 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

      پنجشنبه ۱۶ اسفند

      کلید

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۸ شماره ثبت ۷۷۹۲۸
        بازدید : ۳۴۲   |    نظرات : ۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      کلید
       
       سن قانونی ، سن حساسیست
       قبلِ آن، یک زندگی ، رویایِ بی فکری و خامی هاست
       بعدِ آن ، بیداری محضی ست که میمانَد
       رؤیا دگر مُرده ست
       او مانده است و واقعیت ، که پُر از درد است
       یک زندگیه سخت
       یعنی بسوزم و بسوزانم
       یعنی کنون یک بچه نیستم من
       یعنی کنون من یک ثمرهستم ،
       گرچه من کالم
       در شروع ، یک عالمه کارست که می باید درستش کرد
       
       گرچه تلخند میزند دنیا :
       یک خام دیگر؟
       او بنا دارد ، کُنَد من را ،همانند همه خامانِ عالم، کامل آبادم
       
       جوان نوشکفته ، سوت برلب ، میرسد برنقطه ی آغاز
       در فکر او دنیا که چیزی نیست ،
       گوید :
       یک تنه میرم به جنگ او،
       تا شاخ غول را بشکنم ، فیل را هوا گردانم و آیم
       هر قدم که گام بردارد
       نامردمیها بس هجوم آرند
       تازه می بیند که اشتباه کرده ست
       این راهِ وامانده ، آنچنان هم نیست که فکر کرده ست
       تا فکر او ... یک عالمه راهست
       میفهمد این ره ، مرد میخواهد
       
       به خانه ‌ای که سرنوشت اوست ، می آید
       آنرا بمانند ره بن‌بست ، بسته می یابد
       دیگر درون خانه کس نیست باز کند در را
       آشفته میگردد ،
       : این که نشد یک زندگی،
       کاش همدمی و مونسی هم بود ،
       تا قفل های زندگی را بازگردانَد
       کلیدِ قفل هایش را " زن " بیند
       بی مهابا، بی تفکر، میزند پرسه ،
       تا یکی را برگزیند
       چند روزِ اولِ عمرِ زناشویی ،
       تمام قفلها بازست ،
       او خوشحال ، میخندد
       چند روز بعد ،
       وقتیکه ،
       ازخواب خوشش بیدار گشت، او دید
       تنهای تنها است . جز او کسی در خانه دیگر نیست
       خواست بیرون آید ازخانه ، دید آن قفلست
       تازه به یاد خام او آمد
       کلید، کارش دوکاره ست
       تو فقط بازکردنش دیدی
       یک کارِ دیگرِ کلید ، آن بود که اوکرد
       یعنی خودش را با خودش برد ،
       تمام قفلها را بست.
       
       بهمن بیدقی
       
      ۰
      اشتراک گذاری این شعر
      ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

      بهمن بیدقی

      ،

      سیف اله فاتحی

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1