يکشنبه ۴ آذر
فقر و تنهايي شعری از عرفان کهرکبودی
از دفتر الف تا ی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۱ شهريور ۱۳۹۸ ۱۵:۵۴ شماره ثبت ۷۷۰۱۷
بازدید : ۳۱۷ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب عرفان کهرکبودی
|
سینه ام را غرق خون دیدی چرا رفتی ؟ مگر
من چه کردم با تو از پیشم نمی کردی گذر
جرم من تنها همین بی پول بودن ها و تو
بدتر از یک قاتل جانی ببندی روم در
لا اقل بر حقّ خویشاوندیَت یادی بکن
تا نمیرم عمّه یا خاله نمیگیری خبر
رخت باید بست زین کبر و ریای آدما
تا نگشتی جزوی از شیطان بکن زینجا سفر
من چه شب هایی که خوابیدم گرسنه زیر ماه
تو چه شب هایی که میخوردی همچون گاو نر
وه چه شب هایی که اندر خانه ام خوابیده ای
در عوض من هم شدم آواره ای و در به در
کاخ ظالم را درون کلبه ام میساختی
بهر غارت کردنم آخر چرا بستی کمر؟
آنکه خوردست مال محرومان چه لطفی او کند؟
بلکه میترسد ز خشمت از تو میبیند خطر
بی صدا در رنج و غم سر میکنی هر روز و شب
پس ز من بشنو برو زینجا همین طور بی خبر
معدنی از آدمیت گر درون آن دلست
بی زری، پس میشوی از گلّه ای خر پست تر
بس کن عرفان مردمان تا سجده بر زر مینهند
هر فقیری را برانند گر چه باشد دل گهر
|
|
نقدها و نظرات
|
بسیار متشکرم از مهربانی و عنایت شما در حق بنده ی حقیر با آرزوی بهترین ها برای شما دوست عزیز🍀🌸🙏🌹💐🌷 | |
|
درود فراوان به شما بزرگوار🌹🌷 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
متفاوت و زیبا بود