سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      کافه چی

      شعری از

      حوریا صفایی نسب

      از دفتر شعرناب نوع شعر چهار پاره

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸ ۱۹:۰۷ شماره ثبت ۷۶۳۴۴
        بازدید : ۱۰۶۲   |    نظرات : ۲۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر حوریا صفایی نسب

      خانم امروز حالتان خوب است ؟
      میزنم زیر گریه روی منو !
      مردکِ کافه چی نمیفهمد
      همه از دم خَرند ... حتی تو !
      لطف کن زِر نزن که میشکند
      در سرت استکان ِاسپرسو !
      /
      من از امروز شوهر خودمم 
      خانمی سرد شد که چایی تان 
      روبرویم زنی که میخندد
      تف به اموات ِهر دوتاییتان !
      گریه کردم دوباره خندیدم 
      مثل بازنده توی چشم رغیب
      کوزه را هم کشیده ام اصلاً
      تف به هر چیزِ جفت ... تف به دوسیب !!
       /
      من از امروز نیمه ی خودمم
      دو عدد قهوه با شِکر لطفاً !
      سعی کردم یواش گریه کنم 
      کافه چی چند گوش ِ کر لطفاً !
      من از امروز قاضیِ  خودمم
      نه ... نکردم من این حماقت را 
      کافه چی اعتراض وارد نیست 
      _ خواهرم جمع کن بساطت را !! 
      این کمی از سکانسِ  آخر بود ...
      کافه چی صحنه را تکان میداد
      من ِ روی زمین ولو شده را
      چه خری داشت بی تو جان میداد ؟!
      خانم اینجا که جای مردن نیست !
      فحش دادم دوباره دستم را ...
      به شما گوه خوری نیامده چند ؟
      اصلاً آن کوزه که شکستم را ...!
      من ِ بعد از تو فحش هم میداد...
      چه جسورانه ... ناز شصتم را !
      کافه چی مبتلا نبود به تو 
      تب ِ ویروس را نمیفهمید 
      کافه چی اندکی شبیه تو بود 
      من ِ دیوث را نمیفهمید ...!!!

      حوریاصفایی نسب
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      يکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ۱۸:۰۱
      درود بانو
      با عرض پوزش سایت وزین شعرناب هجویات ندارد
      هر چند که در دیوان بزرگان مانند شیخ اجل قسمتی تحت این نام وجود دارد
      ولی شعر ناب تا کنون هجویان را نپذیرفته است خندانک
      عباسعلی استکی(چشمه)
      عباسعلی استکی(چشمه)
      يکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ۱۸:۳۸
      فصیحت پست مدرن نیست
      عفت کلام باید حفظ شود
      فمینیسم در همه جوامع از جمله کشور ما تا حدود زیادی بصورت آشکار و یا پنهان گسترش یافته و در جوامع غربی به حد اعلا رسیده
      ولی رعایت بیشتر ادب و احترام از آن انتظار می رود خندانک
      ارسال پاسخ
      علیرضاوالیزاده
      علیرضاوالیزاده
      دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ۰۴:۱۷
      ا عرض پوزش خدمت جناب استکی من در این نوشته هیچ ایرادی نمیبینم حالا با گفته های دوستمون که تحقیق کردن کاری ندارم که ایراد ساختاری داره یا از روی دانسته های قبلی طراحی شده ولی این نوشته ایرادی نداره جز یک مورد که از کلمه ی رکیک
      \گ..خوری/ ودیوث
      استفاده کرده و \هزل/صورت گرفته که بدترش رو در‏ ‏پست‏ ‏پایین مشاهده کردیم \بگایی.../ و اینکه تمسخری که شخصی شده باشه ندیدم که رد پایی از هجو باشه و این کلمه ی رکیک هم میدونم اشتباهه و باید از راهش گفته بشه تا برطرف بشه از سوی شاعر.

      و این‏ ‏کلمه‏ ‏ی \دیوث/هم بحثی جدا و طولانیست و مردم بیخبر از اصل ماجرا هستند و در حال حاظر نصف جماعت فحش میدوننش نصف چیز دیگری که درست و با افتخار و درست و غلطش کارشناسی میخواد . جا افتاده بین مردم
      جسارت ما رو ببخشید جناب استکی

      یاعلی
      وحید سلیمی بنی
      يکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ۱۰:۰۶
      آن چه از حوریا می دانم.
      گفته متولد سه شنبه ۱۳ آذر ۱۳۷۵ است. ساکن شیراز است و دستیار دندانپزشک .
      درباره ی خودش نوشته به گور ِ دختر ِ قبل از شب جزام بخند !
      خود را جزو دسته شاعران کلاسیک می داند.
      علاقه مندی هایش را اینطور قلمی کرده: پست مدرن ... شعر ... شعور ... ! ... وجدان انسانیِ بیدار ... متنفر از خودسانسوری!
      این که در مورد شعر پست مدرن فلان استاد چه گفته و بهمان مقاله چه نوشته. کاری ندارم به این حرف ها.
      اما آن چه من از شعر پست مدرن دستگیرم شد، حالتی بود شبیه داستان های کوتاهی که حدود بیست سال پیش در انجمن های ادبی مطرح می شد و اسمش را گذاشته بودند جریان سیال ذهنی، روشی که نویسنده هرچه به ذهنش می آمد چه در خواب و خیال چه در هشیاری، چه وقتی که نشئه بود یا مست، در هر حالی می نوشت.
      از هر چه از کنار ذهنش رد می شد کمک می گرفت و برایش اهمیتی نداشت چرا این موضوع در این لحظه در ذهنش سوسو می زند.
      خود را محدود نمی کرد به واژه هایی که باید " در شان ادبیات " باشد تا خدای نکرده فکل کراواتش چین بردارد.
      دو سه اثر قبلی حوریا را خواندم تا با آثارش بهتر چفت شوم و این کمترین ترفندی بود که قبل از قلم گرفتن برای این نوشته در چنته گذاشتم.
      بگذریم و برسیم به قهوه چی حوریا
      صاحب اثر کافه چی با سئوال آغاز می کند.
      سئوالی بر وزن " فاعلاتن مفاعلن فعلن " از خیر بحرش که بگذریم وزن روانی است که خوب جای مانوری دارد برای حکایت گری و صاحب اثر پیداست که با این وزن و بهره کشی از این وزن آشناست و ناشی گری نکرده.
      ذهن حوریا خوب درک می کند که وقتی ناخوش در کافه بدون محبوبش نشسته و کافه چی از او که مشتری دائمش است می پرسد: خانم امروز حالتان خوب است؟ کاملا با چشمان هیز و پاره اش سراغ همپالگی صاحب اثر را می گیرد و اگر از دستش برسد بدش نمی آید لحظاتی سر میز جای مردی بنشیند که با حوریا دمخور بوده و شانسش را برای ایجاد ارتباطی فراتر از کافه چی و مشتری محک بزند.
      این مطلب را مصاریع بعدی صاحب اثر تا آخر پرخاشی که به کافه چی دارد برای زر نزدن و خرد کردن استکان در سر او توضیح می دهد.
      حوریا صاحب کافه را با گوگولی مگولی غایبش از یک جنس می داند و بعد از محبوبش حوصله ی هیچ "خری" را ندارد. اگرچه به زبان نمی آورد ولی شاید از خود فرصتی می خواهد تا بیشتر فکر کند تا چه کس را بنشاند روبرویش آن سوی میز.
      افکار مغشوش و آشفته اش را تا پایان بند دوم با خود زمزمه می کند و به نتیجه ای تقریبا قطعی می رسد که این تصمیم را با مصرع " تف به هر چیزِ جفت ... تف به دوسیب " به خورد مخاطب می دهد.
      از این جا به بعد صاحب اثر یقین دارد که جفت بودن آواز دهلی است که شنیدنش از دور خوش است و دردی از او و به واسطه ی خودش که فعلا در این اثر نمایندگی مرکزیت جهان را به دوش می کشد برای هیچ کس نتیجه ای نخواهد داشت.
      هرچند بد نیست به حوریا بگویم " رغیب " را از کجا آورده ای دختر. اگر منظورت " رقیب " معروف یعنی پایه اشعار کلاسیک کهن است که لسان الغیب خواجه حافظ همشهری ات در وصفش گفته :
      رقیبم سرزنش‌ها کرد کز این باب رخ برتاب
      چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی‌ارزد
      حتما "غینش" را به قله ی "قاف" برسان که مچ ایراد املایت را کلاه نمدی ها نگیرند و رسوایی به بار نیارد.
      حوریا اما در ادامه شعر خواسته هایی دارد
      ولی این خواسته ها به نزدیکترین فرد حاضر که همان کافه چی است گفته می شود.
      کافه چی نمی داند حوریا از امروز قصد دارد نیمه ی غایب خودش را با خودش پر کند و راهی برای ورود غیر باز نیست. دو قهوه شیرین می خواهد و کوش کری که نه بشنود و نه بخواهد اظهار نظر کند. بگذریم که کافه را هم با شکستن کوزه قلیان به هم می ریزد و حاضر است پول خسارت را بدهد ولی کافه چی خفه بگیرد.
      کافه چی که رویاهایی در سر می پروراند برای نشستن در آن سوی میز ولی با گرگی زخمی رو برو می شود که اگر غفلت کند جرش خواهد داد پس بنای ناسازگاری می گذارد و با "خواهر" گفتن درونش را می پوشاند و به گرفتن خسارت و آرامش کافه اش رضایت می دهد و ذهن رویاسازش را حواله می دهد به آینده و شاید طعمه ای دیگر که رام باشد نه وحشی.
      درون حوریا که بعدِ از دست دادن گوگولی اش با واقعیت جای خالی شانه هایی که روزی تکیه گاهش بوده روبرو شده و به لطف هیز چشمی کافه چی وحشی شده حالا از گفتن " گوه خوری" ابایی ندارد تازه کشف می کند که بدون تکیه گاه هم می تواند خودش را جمع و جور کند و همان وحشی ای باشد که دوست دارد.
      از این احساس تازه به قدری لذت می برد که سریع متمرکز می شود و کافه چی را آنالیز می کند. شباهت ها و تفاوت های کافه چی را با خودش، با گوگولی غایبش و با خود کافه چی سریع پس و پیش می کند و دستگیرش می شود که مردها همه از یک جنسند.
      پس از این ارگاسم ذهنی، حوریا مانده است و اثری که با تخلیه انرژی اش به پایان رسیده و مخاطبی که باید ذهنش را بگایـ.... تا چیزی از حوریا نصیبش شود.
      عزت زیاد
      وحید سلیمی بنی 27 امرداد 98 خورشیدی
      علیرضاوالیزاده
      علیرضاوالیزاده
      يکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ۱۰:۴۳
      انقد‏ ‏که‏ ‏رو‏ ‏نوشته‏ ‏های‏ ‏این‏ ‏خانم‏ ‏کار‏ ‏کردی‏ ‏رو‏ ‏خودت‏ ‏پیاده‏ ‏میشد‏ ‏یک‏ ‏اثر‏ ‏شاهکار‏ ‏بیرون‏ ‏داده‏ ‏بودی‏ ‏، دادا‏ ‏
      ارسال پاسخ
      عباسعلی استکی(چشمه)
      عباسعلی استکی(چشمه)
      يکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ۱۸:۳۳
      درود جناب والیزاده
      لطفا به قوانین سایت احترام بگذارید
      توهین به اساتید محترم سایت پسندیده نیست و خلاف قوانین است خندانک
      عباسعلی استکی(چشمه)
      عباسعلی استکی(چشمه)
      يکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ۱۸:۴۱
      درود استاد سلیمی گرامی
      نقد بسیار زیبا و ارزشمندی است
      از خوانش آن بهره بردم
      دستمریزاد خندانک
      ارسال پاسخ
      علیرضاوالیزاده
      علیرضاوالیزاده
      يکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ۲۳:۵۶
      سلام‏ ‏جناب‏ ‏استکی‏ ‏،درست‏ ‏میفرماید‏ ‏شما،‏ ‏راستشو‏ ‏بخواید‏ ‏خوشم‏ ‏از‏ ‏لهجه‏ ‏ی‏ ‏نقدشون‏ ‏نیومد‏ ‏،‏ ‏نقد‏ ‏تحقیر‏ ‏آمیزی‏ ‏بود‏ ‏،‏ ‏من‏ ‏بیطرف‏ ‏هستم‏ ‏و‏ ‏اتفاقی‏ ‏دیدم‏ ‏نظر‏ ‏ایشون‏ ‏رو‏ ‏و‏ ‏اگه‏ ‏فکر‏ ‏میکنید‏ ‏کار‏ ‏اشتباهی‏ ‏بود‏ ‏عذر‏ ‏خواهی‏ ‏میکنم‏

      یاعلی
      رضا سلطان
      يکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ۱۱:۵۸
      سلام و درود
      حقیقتا انتظار خوندن اثری در این سطح رو تا صد سال اینده تو این انجمن نداشتم غافلگیر کننده بودخندانک
      مثل هر شعر دیگه ای جاهایی ضعیف تر از بقیه ابیات بود قسمت هایی هم فوق العاده
      در کل این نوشتتون چیزی از نوشته های پیشرو و استاد ادبیات پست مدرن که از طرفداراشم کم نداشت و از نوشته های مریدانی هم چون خانوم ها ف.ا و م.ل هم جلوتر بود
      لذت بردم بیشتر از اینکه بشه در واژه ها گنجونده بشه ، همینطور ادامه بدین که اینده از آن شماست و منتظر نوشته ای جدیدتون می باشم

      پایدار باشید خندانک خندانک
      محمد جواد عطاالهی
      يکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ۱۲:۲۷
      درود بر شما
      بسیار زیبا بود
      منوچهر منوچهری (بیدل)
      يکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ۱۳:۳۶
      بسیار زیبا درودتان باد پاینده باشید عالی بود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      مسعود میناآباد ( مسعود م )
      يکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ۱۳:۴۳
      سلام :

      _________________ خندانک
      دوست ندارم وارد اینگو نه بحث ها شوم .
      همایون طهماسبی (شوکران)
      يکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸ ۱۶:۳۹
      درودتان
      خندانک خندانک خندانک
      حوریا صفایی نسب
      دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ۱۱:۰۲
      سلام و درود ....
      واقعا ممنونم ... ابتدا از جناب سلیمی بنی ... رضا سلطان و همه ی دوستانی که وقت گرانبهاشون و صرف توجه و پرداختن به این شعر کردند .... امیدوارم لایق این وقت ِاختصاص داده شده باشم .... زیرا این روز ها وقت که جای خودش رادارد .... حتی توجه نیز تشکر خاص خودش را می طلبد .... !
      بازهم ممنونم از همه ....
      و به امید ارامش این روح سرکش !!
      بابت حسی که دارم ممنونم .............
      ضمناً گوگولی مگولی غایب خیلی باحال بود دمتون گرم !!
      رضا سلطان
      دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ۱۲:۳۸
      خب برای صیانت و حراست از کیان شعر و شاعر دست به کیبورد کامپیوتر شدم خندانک
      نکته اول اینکه شما هجوتو بنویس و بزار جوجه فسیل ها، در وصف عشق و زیر کمر شاعری کنند(1) خندانک

      دوم اینکه کلمات و تعابیری مثل ادب،عفت کلام،و...تعابیر نسبی هستش یعنی چی یعنی مثلا به نظر شما اوردن واژه ای مثل دیوس اونم در جای خودش و با کارکرد مناسب عفت کلام و ادب رو زیر سوال میبره ولی از نظر من اینکه شما حتی خیلی محترمانه به شخصی بگی به خاطر اوردن این کلمه یا همچین کلماتی جایی در اینجا نداری با نوشته هات.خوبه که ما بدونیم هر کس نظر و عقیده و علاقه شخصی خودش رو داره و بهتره ما بهش احترام بزاریم. دیگه از من فکر نمیکنم ادب رک تر تو دنیا باشه خندانک خیلی نوشته ها رو میخونم حالا چه اینجا چه در جاهای دیگه که از هر زاویه ای بهش نگاه کنی مزخرفه ولی هیچوقت به خودم این اجازه رو نمیدم حالا چه مودبانه به اون شخص بگم ننویس تو اصلا اینکاره نیستی چه بخوام از همون واژه مزخرف زیر نوشتش استفاده کنم اگر بدونم کمکی از دستم بر میاد میکنم براش و گرنه میگذرم ازش حتی اگر بدونم انتقاد من بهش کمک میکنه ولی دلش رو میشکونه نمیگم چون شعر و شاعری و هنر بهانس و هیچ چیزی تو دنیا ارزش شکستن دل یه ادمو نداره
      نکته سوم:فکر نکنم قانون هیچ انجمنی چه مجازی چه واقعی چه حوزه نشر مکتوب یا الکترونیکی چه داخل چه خارج از قانون ارشاد کشورمون سخت گیر تر باشه، همین نوشته رو نهایت با جایگزینی یکی دوتا کلمه با سه تا نقطه مجوزش رو میدن و میشه چاپ بشه
      نکته چهارم:شما و شعرت اینجا که جات نیست قبلا از ایران و مناطق اسلامی هم که بیرونت کردن هرجای دنیا هم که بری انشالا به زودی پرچم اسلامو تو تک تک بلاد کفر میکوبیم فقط میمونه یه طرفه تبعیدتون کنن جهنم که توفیق اجبازی میشه با استاد ایرج و سلطان چارلز محشور میشین، میخونین و مینویسین اگه دعوتم کنید ما هم واسه شب نشینی مزاحم میشیم خندانک

      حالا تازه از حاشیه به متن میپردازیم: خندانک کله متن هم در همین پست مینویسم که تجمیع نظر بشه خندانک

      نوشته هاتون رو اون هایی که قرار داده بودین اینجا خوندم یه سری مثل نوشته مرگ یک قدمیه خیلی نیاز به اصلا و ویرایش داره
      مثل این بیت
      بی غصه با چه رویی میخوابن ؟
      وقتی خواب حرف کمی نیست !

      وزن رو یه استثنائاتی هم هست بشه یه جاهایی ازش گذشت مخصوص توی شعر پست مدرن ولی به شرطی که خیلی اذیت نکنه مخاطب رو و در شعر سکته ایجاد نکنه یا خیلی دیگه مصرع عالی باشه که نشه یه هجا هم کم و زیادش کرد ولی این مصرع دوم رو راحت میشه اینجوری ویرایشش کرد

      وقتی که خواب حرف کمی هم نیست

      اینا رو حتما رعایت کنید نمیدونم حالا تا به حال مجموعه ای چاپ کردین یا نه ولی از شاعری در سطح شما اصلا پذیرفتنی نیست این ایرادات

      یا این بیت تو شعر ارادت

      با تو هنوز می‌شود از او گفت
      وقتی هنوز پای دلت گیر است

      دوتا هنوز جالی نیست تو یه بیت یکیش بهتره تغییر کنه مثلا هنوز دوم بشه شدید که با سخته بیت بعد هم یه توازن خوبی ایجاد کنه

      بقیه قسمت های این شعرتون عالیه مضمون و همه چیش خندانک

      تو میروی رو دوست نداشتم اندازه بقیه کارهاتون به قرص و محکمی اون ها نبود مثلا یه سری تصویر ها مثل سوز پیچیدن تو شانه یا فقر اهن(با شناختی که از نوشته های دیگرتون پیدا کردم قطعا بی دلیل نیوردین یه کارکرد و تصیوری ازش تو ذهنتون بوده ولی من هرچی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید مثلا اون فقر اهن حس میکنم شاید منظورتون رگ زدن و رفتن خون کم خون شدن باشه(تا کجا رفتم خندانک )یا شایدم یه مشکل زنانس!(البته شما نمیخوام توضیح بدی منظورتون چی بوده)

      تا صبح گُر گرفتم و هی نحس تر شدم
      صدبار سیزده شدم از خود به در شدم !

      شدم اول اضافیه (صدبار سیزده و از خود به در شدم)

      یک جفت شانه از تُشکم ریشه می‌زدند
      بالشت های زیر سرم شیشه میزدند !

      این بیت فوق العادس جیگرم حال اومد توضیح بیشتر نمیدم بقیه در حسم شریک بشن خندانک خندانک
      و ایضا استروژن بیت اخر

      (کلا این شعرتون عالی بود)

      رفتی و مست میکنم این بی تو بودنم
      از این شراب کهنه مردّد نمیخورم

      مصرع اولش باید ویرایش بشه
      یا باید بشه رفتی و مست میکند این بی تو بودنم
      یا رفتی و مست میکنم این بی تو بودن است

      شعر کلاسیک هم فوق العاده اصن یع وعضی خندانک خندانک خندانک
      این بهترین کارتون بود در این هایی که قرار دادین

      و سخن اخر اینکه شما نوشتت الان به یه حدی رسیده و قطعا میدونی که خب مینویسی و حالا کسی بخواد بگه خوب نیست مهمم همونه که خودتون میدونین چی نوشتین و جایگاه نوشتتون کلا مردم ما عادت کردن درباره شخص نظر بدن و واسه یه سری ها رودروایستی دارن و واسه یه سری ها نه
      مثلا من الان مثنوی هفتاد من رو نوشتم از نقد و پند اندرز نقد ادبی و نقد جهان شناسی و نقد کلی و نقد جزیی توش بود بخوام یه تیک نقد واسش فعال کنم از زمین و زمان پیام میرسه اقا چه میکنی این فقط واسه نقده نه نظر شخصی اخرم یه چسب میزنن دهنمون ولی واسه دوستان افتخاری که شعر خودشون رو ریپلای میکنن واسه دیده شدن و به جای نقد شعر تیکه نقد رو هم میزنن نه تذکری هست نه حذفی نه داغ و درفشی اگه همین نوشته شما هم از جانب انان گذاشته میشد به خدا که میگفتن در و گهر اومده بیرون از مغزشون جای اینکه بهتون برچسبم بزنن!پس شما در مسیر درستی قرار دارین سنتون هم کم هست و تازه در شروع کارین سعی کنید در همین حین که مینویسین بیشتر هم مطالعه کنید و مغرور نشوید و به سخنان اساتید فن هم گوش بدهید که قطعا اینده درخشانی دارین حالا در ایران اسلامی و بلاد کفر هم نشد قرار ما جهنم!

      پانوشت:
      1-دکتر م م


      حوریا صفایی نسب
      دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ۱۶:۲۱
      آره
      شعر مرگ یک قدمیمه همون دوجایی ک گفتید یکیش وقتی که خواب حرف کمی نیست بوده و اون یکی هم وقتی که پل- هوایی این شهر .... اینو یادتون رفت به وزنش توجه کنید !
      زمانی را شعر کپی شده در یادداشت های گوشی در قسمت متن کل شعر past شد احتمال زیاد این اتفاق افتاده رفتمم درستش کنم گفت برو اشتراکتو بخر خندانک
      خب منم منصرف شدم خندانک
      هی میخرم هی برمیگرده به کارتم خب خندانک خندانک
      حوریا صفایی نسب
      دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ۱۶:۳۸
      اصلاحیه رو در قسمت نظرات اعمال کردم 😐😐😐
      امیدوارم مفید واقع شده باشه
      😅
      کلا با خرید اشتراک مشکل دارم حتما یه خیری توشه !
      حوریا صفایی نسب
      دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ۱۹:۳۹
      نه آقای رضا سلطان ... من چیز خاصی در خودم نمیبینم که نیازی باشه مغرور شم ....
      تنها چیزی که میبینم کم و کاستی هامه که واقعا وجودداره

      و اینکه بله کتاب من حدود یک ماه پیش با عنوان :( تا باقی سکانسمان .....) به چاپ رسید
      انتشارات نوید شیراز
      رضا سلطان
      رضا سلطان
      چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۸ ۱۲:۱۰
      چطوری میشه کتابتون رو تهیه کرد من سرچ کردم در نت انتشاراتی که گفتین رو کتاب شما رو پیدا نکردم بشه اینترنتی سفارش داد ، فقط نگین باید بیای شیراز که انقدر تنبلم خود شیخ اجلم بخواد شب شعر بزاره از تهران تکون نمیخورم خندانک

      پی نوشت:
      درباره این یه بیت فراموش کردم در مطلب قبلیم بنویسم


      مرد زن را کمی براندازید
      و خیالات بوق در سر داشت !

      دست من بود این یه بیت رو برای اموزش ایهام صحیح تو کتاب های درسی میوردم خندانک
      این بوق تو معنی تو ذهن من مخاطب میاره که هر دوش هم عالیه هر دوش هم معنی میده و از هر دوش لذت میبرم و هر کدوم رو دوس دارم میتونم در نظر بگیرم به عنوان معنایی که شاعر در نظر داشته حالا شاید شما اصلا این ایهام تو ذهنت نبوده و همون یه معنا رو در نظر داشتی ولی یه نوشته وقتی قوی باشه شما میتونی ازش معانی متعددی برداشت کنی طوری که حتی از شاعرم جلو بزنی توضیح نمیدم حالا معانی این بوق رو شما هم نمیخوام بگی منظورت چی بوده خندانک
      ارسال پاسخ
      حوریا صفایی نسب
      چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۸ ۱۳:۴۷
      درود آقای رضا سلطان
      چه داستانی شد این بوق خندانک
      میتونید برای تهیه کتاب به دایرکت این آیدی مراجعه کنید
      hourya.saffaei.poem
      و اینکه نگران نباشید ارسال کتاب به شهرهای اطرافم هست و پست میشه در صورت تمایل
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1